سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹ - ایدوست

ما را ز غم عشق تو ایدوست بس آخر

آن شادی وصل تو کجا رفت پس آخر

وصل تو ز من رفت و پس وی نگرانم

گر باز نگردد نکند روی پس آخر

۳

داریم هوا و هوس وصل تو در سر

جاوید نمانند هوا و هوس آخر

هم با من بیچاره بیک حجره درآئی

گردد دل تو نرم بگفتار کس آخر

یکروز نیاید که یکی یار موافق

با تو نفسی صدق زند بی مگس آخر

۶

وز صحبت ناجنس خسان دست بداری

تا چند بود صحبت ناجنس و خس آخر

گر عمر من از دهر بجز یکنفسی نیست

با تو بهمان یکنفسم هر نفس آخر

هرگز بر من بی دگری راه ندانی

ره رفت نداند بر موئی جرس آخر

۹

ای زلفک تو دزد و دل من عسس او

آندزد بدست آرد یکشب عسس آخر

فریاد رسم کوئی یکروز بجانت

چون کار بجان آمد فریادرس آخر