گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ترک من مهر و وفا سیرت و آیین نکند

تا که بر برگ گل از غالیه آذین نکند

اندر آذین وی آیین وفا دست امید

تا که نومید ز آذین بود آیین نکند

بیقین دانم کان ترک ستمکاره من

از پی رغم مرا آن کند و این نکند

آنچه خط بر رخ آن دلبر من خواهد کرد

گر بود مانی بر روی بت چین نکند

زلف پرچینش چه بس فتنه و بیداد که کرد

چو خط آرد دگر آن زلف پر از چین نکند

کند از غالیه پیراهن گل را پر چین

تا کس آن باغ پر از گل را گلچین نکند

خود خطا باشد انصاف همی باید داد

کس چنان باغ پر از گل را پرچین نکند

از خط نامده هرچند سخن دانم راست

زلف مشکینش خطا داند و تمکین نکند

چو در آرد خط مشکین و برآراید رخ

زلف یک لحظه خلاف خط مشکین نکند

رازها گوید هر سوی خط آورده چنان

کان بجز صاحب ما عز دهاقین نکند

هنری عین دهاقین که خداوند هنر

بجز او را بخداوندی تعیین نکند

آسمان پایه تخت شرف و قدر ورا

جای جز فرقگه فرقد و پروین نکند

از بزرگی و زاحسان که کند بر همه خلق

از همه خلق کسش نیست که تحسین نکند

دین پاکیزه و عقل و خرد کامل او

مرورا جز همه نیکوئی و تلقین نکند

کین او کان بلا گردد در سینه خصم

زانکه او با همه کس مهر کند کین نکند

دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود

کانچه او گوید در ساعت و در حین نکند

آن کند با سر دشمن چو قلم برگیرد

که قلم کند شود بر وی و مسکین نکند

باده کین ورا هر که بنوشد عجب است

گر عسل باشد ایامش غسلین نکند

لفظ شیرین ورا هر که بنوشد عجب آنک

تلخی گوش بگوش اندر شیرین نکند

از زمین سایه علم خود اگر بردارد

تا قیامت ز می از زلزله تسکین نکند

تا صبا رایحه خلق در او در ندمد

چهره باغ پر از تازه ریاحین نکند

ابر نایافته از کف جوادش تعلیم

لؤلؤ افشانی در باغ و بساتین نکند

هر که جود و کرم او بعیان دیده بود

بیهده گوش بافسانه افشین نکند

بسخا صید کند کف جوادش دل خلق

ز سخا کس بجز او با شه شاهین نکند

هر که میزان سخن سنجی داند کردن

بجز از راستی مدحش شاهین نکند

مرکب دانش و فضل و هنر و دولت را

بجز از بهر ورا دست و زبان زین نکند

شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او

لعب کمتر زد و اسب و رخ و فرزین نکند

هر دلی کز قبل شادی او شاد بود

گرش طوفان غمان بارد غمگین نکند

هر کرا عقل و بصر باشد خاک در او

بجز از سرمه دو چشم جهان بین نکند

تا بدانگه که سر و کار شیاطین از نار

سجده بر آدم پیدا شده از طین نکند

باد بر کل بنی آدم فرمانش روا

که همی کار بفرمان شیاطین نکند

تا که از ملک بود نام و نشان از آئین

کس جز او تربیت ملک بآیین نکند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode