گنجور

 
جهان ملک خاتون

کس به امید وفا ترک دل و دین نکند

جز تو سنبل به گل روی تو پرچین نکند

هیچ شب نیست که از خون جگر روی مرا

دل غم دیده ام از دست تو رنگین نکند

از جفایی که از او بر من دلخسته رسید

همه کس رحم کند آن دل سنگین نکند

نگذرد یک نفسی کان بت مه رو به جفا

ابروان بر من دلخسته پر از چین نکند

من دعاگوی توام از دل و جان تا باشم

در دعای تو شب و روز که آمین نکند

مانی ار صورت روی تو ببیند در خواب

به جهان دعوی صورت گری چین نکند

هیچ شب نیست که در دیده ی ما خیل خیال

ننشیند به جمال تو صد آیین نکند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

ترک من مهر و وفا سیرت و آیین نکند

تا که بر برگ گل از غالیه آذین نکند

اندر آذین وی آیین وفا دست امید

تا که نومید ز آذین بود آیین نکند

بیقین دانم کان ترک ستمکاره من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه