بدست خاطر من داده شد عنان سخن
زمانه داد زبان مرا بیان سخن
بیان کنم صفت حسن آن کمان ابرو
اگر ببازوی طبع آیدم کمان سخن
سخن بلند به وراست چون بقامت او
نگه کنم همه بینم در او نشان سخن
چو بنگرم برخ چون گل شکفته او
ز طبع گل شکفانم بگلستان سخن
شود بنعت سر زلف ضیمران صفتش
ببوستان دلم رسته ضیمران سخن
حدیث تنگ دهانش کنم که از تنگی
کسی نیارد بردن بر او گمان سخن
بدان لبان طمع بوسه چون توان کردن
ز کوچکی چو نه بینم در او توان سخن
بخاطر آمد شکلی میان نازک او
ولی نگویم تا نگسلم میان سخن
من و نگار من از دو میان بدر نشویم
وی از میان نکوئی من از میان سخن
همه جهان سخن من شد از نکوئی او
چگونه عرضه خوهم کرد بر جهان سخن
حمید دین محمد که جز مدایح او
هرآنچه گفته شود نیست جز زیان سخن
مکان و کان خرد جوهری نسب صدری
که جوهر است همه لفظ او زکان سخن
همه بجوهر کانی سخن خرد ز خرد
از آنکه کان خرد باشد و مکان سخن
بقهرمان سخن اطلس و قصب بخشد
چو عرضه کرد بر او نظم قهرمان سخن
بر آشکار سخن کس چنان نشد واقف
که او شدست بهر وقت بر نهان سخن
بدیده خرد زود یاب دیر نظر
همی به بیند مغز اندر استخوان سخن
چنان بلند سخن مهتری که گر خواهد
ببام عرش برآید ز نردبان سخن
بجای باران از ابر طبع درافشان
در خوشاب چکاند ز ناودان سخن
بمدح او و بپروردن چو من مادح
وراست دست سخا و مرا زبان سخن
کند بساط سخن طی بمدح اهل هنر
چو او بگسترد از فضل طیلسان سخن
سخن بحضرت او قیمتی گران دارد
دهد بمزد سخن قیمت گران سخن
گه مجادله اندر صف نبرد
زند بسینه خصم اندرون سنان سخن
ز من نپرسی و گوئی سخن روان دارد
روانی سخن او بود روان سخن
ایا روان سخن در روانی سخنت
بجان تو که در الفاظ تست جان سخن
بامتحان سخن ار ردیف خود را خواست
بمدح صدر تو رفتم بامتحان سخن
بامتحان طبیعت نشایدم پذرفت
نهال مدح تو در صحن بوستان سخن
شنیده ایم که شاه سخن بود شاعر
ازان کسان که ز دستند داستان سخن
اگر درست شود شاهی سخن بر من
بجنب تو نبوم جز که پاسبان سخن
سخنورانرا صاحبقران توئی بجهان
بتو تمام شود مدت قران سخن
بر آسمان سخن پایدار خورشیدی
همه سلامت خورشید آسمان سخن
فزونتر است زمان سخن ز هر چیزی
فزوده باد زمان تو از زمان سخن
همیشه تا که سخن را بقا بود جاوید
بقای تو به جهان باد همچو آن سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم که گوهر طبع منست کان سخن
منم که زنده بلفظ منست جان سخن
منم زجمله اقران و همسران امروز
که پیر عقلم خواننده و نوجوان سخن
چو من نروید شاخی زبوستان هنر
[...]
زهی گرفته به تیغ زبان جهان سخن
وقوف یافته ذهن تو بر نهان سخن
زند عطارد، مسمار خامشی برلب
چو خامۀ دو زبانت کند بیان سخن
برای رجم شیاطین جهل ساخته اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.