مرا عشق تو رسوای جهان ساخت
چو مشک او را بلی نتوان نهان ساخت
مرا گویند بی او صبر پیش آر
کجا بر آتش سوزان توان ساخت
نمی سازد دلم بی او به جانم
اگر آن شوخ من با این و آن ساخت
قتیل غمزه و ابروی اویم
چه حاجت تیغ با تیر و کمان ساخت
نهان می داشتم در دل غمت را
لب خشک و رخ زردم عیان ساخت
میان بر بست بهر کشتن من
خدا ا و را به جانم مهربان ساخت
جز اندوه و فراق یار، صوفی
غم دیگر ندارد، هم به آن ساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت
طلسم گنج جان هردو جهان ساخت
بیاض کاغذش تعویض جان ساخت
سوادش را سواد دیدگان ساخت
قدت را گلبن بستان جان ساخت
لبت را مایه قوت روان ساخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.