بیا بیا که به روی تو آرزومندم
بریدم از خود و خواهم که با تو پیوندم
در جواب او
چنان به صحنک ماهیچه آرزومندم
که سیریم نبود می پزند هر چندم
مسمنی به مزعفر به پخته کاری گفت
«بریدم از خود و خواهم که با تو پیوندم»
برنج زرد اگر مرهم دل است اما
من شکسته دعاگوی خورده قندم
سری من است و قدمهای مطبخی دیگر
چو مسلخم نکند پاره پاره هر چندم
کباب را به من خسته هست حق نمک
میان به خدمت زناج من چرا بندم
کنم بیان نعمهای دوست چون صوفی
چو غرق نعمت پرورده خداوندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.