آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
در جواب او
آن ترک که گرده نام دارد
حسن و شرفی تمام دارد
دل میل به بره کرد و لحمش
بنگر چه خیال خام دارد
ترشی چو به گوشت بود گفتم
شه ملک حبش تمام دارد
عیبی نبود مویز با جوز
میرست بسی غلام دارد
آن لحم قدید دل زمن برد
آری نمکی تمام دارد
رسمی بود این برنج و حلوا
هر صبح که هست شام دارد
تلخی نبود زمرگ او را
صوفی چو عسل به کام دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.