دلم به درد و غم عشق مبتلی تا کی
ز شوق زلف تو در دام صد بلا تا کی
در جواب او
مرا به سینه تمنای ماس وا تا کی
دلم به صحنک پالوده مبتلی تا کی
کنون به دهر چو ماقوت نیست صابونی
به سینه ولوله شوق زلبیا تا کی
شدند جلبک و روغن به تابه اندر تحت
میان عاشق و معشوق ماجرا تا کی
ز حد گذشت بیا مطبخی کرم فرما
بگوی در دل من شوق زیروا تا کی
ربوده قامت زناج جمله دلها را
میان خلق ندانم که این بلا تا کی
نوای مرغ بود خوش به گلشن منقل
بگوی نان تنک سفره بی نوا تا کی
به درد جوع اسیرست صوفی مسکین
مقیم در شب و روز از پی دوا تا کی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.