باز جوان با دل افگار ماند
روز و شبان روی به دیوار ماند
از رخ دلدار امیدی نداشت
وه چه کند، بخت سفیدی نداشت
با غم او گشته قرین روز و شب
کرده به یک سو همه عیش و طرب
پس جگر خویش به دندان گرفت
خانه به کوی بت خندان گرفت
چشم نهاده به سر کوی او
جسته به زاری ز صبا بوی او
شب همه شب تا به سحر زار زار
خواسته از خادمه او بار بار
سرمه چشمان شده خاک درش
آه که از وی نبود باورش
همچو سگان بر سر کویش مقیم
او شده خورسند به بویش مقیم
خاک درش بستر و بالین او
سوخته در غم دل مسکین او
بسته میان را به دعای رقیب
تا که نیابد ز رخ او نصیب
هر که در آن کوی زمانی رسید
خاک قدمهاش به دیده کشید
او به غم و دلبر ازو بی خبر
خنده زنان با دگران چون شکر
دست در آغوش به یار کهن
صوفی اگر ناله کند گو مکن
آن که به سنجاب کند خواب خوش
کی ز زمستان خبری باشدش
حال زمستان، زتنک جامه پرس
درد دل از عاشق دیوانه پرس
خادمه باز از سر مهری که داشت
همت خود سوی جوان بر گماشت
این سخنان را بر دلبر بگفت
عشق چو نافه نتوانش نهفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به حال یک جوان عاشق میپردازد که به شدت غمگین و دلتنگ است. او روز و شب را به انتظار معشوقش میگذراند و امیدی به دیدار او ندارد. جوان با دلbroken به دیوارها نگاه میکند و غم عشق به او اجازه شادی نمیدهد. او زندگیاش را به خاطر این عشق رنجآور رها کرده و به کوی معشوق میرود، در حالی که تنها به بوی او دلخوش است. شبها تا صبح به یاد او میگرید و همچنین به خاک در خانه معشوق احترام میگذارد. او به شدت نسبت به شادیهای دیگران بیتوجه است و در عوض با درد دل خود دست و پنجه نرم میکند. خادمه معشوق که متوجه حال او شده، تصمیم به صحبت با دلبر میگیرد و به او میگوید که عشق جوان قابل پنهان کردن نیست. شعر به توصیف عشق عاشقانه و دردهای ناشی از آن میپردازد.
هوش مصنوعی: جوانی بسر میبرد که با دل حزین و غمگین خود، روز و شب به دیوار نگاه میکند.
هوش مصنوعی: او از چهرهٔ محبوبش هیچ امیدی نداشت و چه میتوانست بکند وقتی که شانس و بخت خوبی نداشت.
هوش مصنوعی: او به خاطر غم معشوقش، روز و شب را به هم پیوند داده و تمام لذتها و شادیها را کنار گذاشته است.
هوش مصنوعی: او به شدت درد و رنج خود را تحمل کرد و به خاطر عشق و زیبایی محبوبش، همه چیز را کنار گذاشت و به کوی او رفت.
هوش مصنوعی: چشمم را به کوچهاش دوختهام و با دلتنگی از نسیم، بوی او را میطلبم.
هوش مصنوعی: در شبهای طولانی، او به طور مکرر از خادمهاش درخواست میکند و در حال گریه و ناله است.
هوش مصنوعی: چشمهایش مانند سرمه ی تیره شده از غم و اندوه است، و افسوس که هیچکس به او ایمان نیاورده و او را باور نکرده است.
هوش مصنوعی: مانند سگها که در کنار کوی محبوبشان حضور دارند، مسرور و خوشحال از بوی او در آنجا نشستهاند.
هوش مصنوعی: روی خاک درب خانهاش، آه و اندوه قلب بیکسش را میسوزاند.
هوش مصنوعی: برای اینکه رقیب به محبوب دسترسی پیدا نکند، راه را بستهاند و از دعای او میترسند.
هوش مصنوعی: هر کس که در آن کوی قدم گذاشته باشد، خاک پای او را با دیده احترام مینگرد.
هوش مصنوعی: او در حالی که غم و دلبرش را فراموش کرده، با دیگران میخندد و خوشحال است، مثل شکر که شیرینی و لطافت دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در آغوش دوست قدیمیاش ناله کند، به او چیزی نگو و او را سرزنش نکن.
هوش مصنوعی: کسی که به سنجاب خواب خوش میدهد، چگونه میتواند از زمستان باخبر باشد؟
هوش مصنوعی: وضعیت زمستان را ببین، از آن که در پوستین درد و غم پنهان شده است، حال و هوای دل عاشق دیوانه را بپرس.
هوش مصنوعی: خدمتکار به خاطر محبت و علاقهای که داشت تمام تلاشش را برای کمک به جوان به کار بست.
هوش مصنوعی: این جملات را به محبوب خود گفتم، چون عشق را نمیتوان پنهان کرد مانند بویی که از گلاب نمیتوان پنهان ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.