خادمه آمد چو گل نوبهار
روی شکفته ز سخنهای یار
گفت جوانا غم دل شد تمام
زآن بت عیار، تو بر خوان سلام
وعده دیدار ازو یافتم
دولت هموار ازو یافتم
کار تو از دوست نظامی گرفت
رو مژه را ساز تو از گریه هفت
صوفی بیچاره برو شاد باش
از غم هجران دگر آزاد باش
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خادمه آمد چو گل نوبهار
روی شکفته ز سخنهای یار
گفت جوانا غم دل شد تمام
زآن بت عیار، تو بر خوان سلام
وعده دیدار ازو یافتم
دولت هموار ازو یافتم
کار تو از دوست نظامی گرفت
رو مژه را ساز تو از گریه هفت
صوفی بیچاره برو شاد باش
از غم هجران دگر آزاد باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، خادمه مانند گل بهار ظاهر شده و از زیبایی و لطف یار سخن میگوید. او به جوان میگوید که غم دلش تمام شده و از یار خود سلامی دریافت کرده است. او وعده دیداری از یار گرفته و احساس خوشبختی و نعمت میکند. در ادامه، به این نکته اشاره میشود که کار او از دوستش نظامی گرفته شده و به صوفی بیچاره توصیه میکند که شاد باشد و از غم جدایی رها شود.
هوش مصنوعی: خدمتکار مانند گلی تازه و شکفته در بهار وارد شد و روی او بهخاطر صحبتهای محبوبش به زیبایی درخشید.
هوش مصنوعی: جوانی گفت که غم و اندوه دل به طور کامل از بین رفته است، به خاطر آن زن زیبا و فریبنده. تو بر سر سفرهٔ سلام و خوش آمدی.
هوش مصنوعی: من به ملاقات او امیدوار شدم و از او خوشبختی و راحتی را به دست آوردم.
هوش مصنوعی: کار تو از دوست ظاهری به نظامی نیاز دارد، اما واقعیت این است که مژگان تو همچون ساز موزون، از اندوه و اشک演奏 میکند.
هوش مصنوعی: ای صوفی بیچاره، برو و شاد باش. دیگر از غم جدایی رنج نبر و آزاد باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.