گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

با دل گفتم ز عالم کون و فساد

تا چند خورم غم، تنم از پا افتاد

دل گفت تو نزدیک به مرگی چه غم است

بیچاره کسی که این دم از مادر زاد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول

 

انصاف بده ای فلک مینا فام

کز این دو کدام خوبتر کرد خرام

خورشید جهانتاب تو از جانب صبح

یا ماه جهانگرد من از جانب شام

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت دوم

 

چون او نه به حسن، دلربائی بوده

چون من نه به عشق مبتلائی بوده

او در پی صلح بوده و من غافل

گستاخی آرزو ز جائی بوده

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

ای بی تو مرا امید بهبودی نه

با من تو چنان که پیش از این بودی نه

میدانستم که عهد و پیمان مرا

در هم شکنی ولی بدین زودی نه

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

رویت که زباده لاله می روید از او

وز تاب شراب ژاله می روید از او

دستی که پیاله ای زدست تو گرفت

گر خاک شود، پیاله می روید از او

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

شبها ز دم هوا فسرده چو یخم

زانو به شکم کشیده همچون ملخم

چنبر شده ام چنان که می نشناسد

کس موی زهار را زموی زنخم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

در گردش افلاک چو کردم نظری

از مردم آدمی ندیدم اثری

هر جا که سری بود، فرو رفت به خاک

هر جا که خری بود، برآورد سری

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

با هرکه نشستی و نشد جمع دلت

وز تو نرهید زحمت آب و گلت

زنهار ز صحبتش گریزان می‌باش

ورنه نکند روح عزیزان به حلت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

کفر چو منی گزاف و آسان نبود

ثابت تر از ایمان من ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

پروانه که سوخت زآتش خنجر شمع

آن عاشق بی قرار غم پرور شمع

میخواست نهان زچشم غیرش سازد

زان بال گشود و گشت گرد سر شمع

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

گویند به حشر گفتگو خواهد بود

و آن یار عزیز تند خو خواهد بود

از خیر محض جز نکوئی ناید

خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

در مکتب عشق فضل و دانش رندی است

دانشمندی مایه ی ناخورسندی است

یک خنده زروی عجز بر خاک نیاز

بهتر زهزار گونه دانشمندی است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ای وصل تو برتر از تمنای امید

تا پخته ماند با تو سودای امید

من در تو کجا رسم که آنجا که توئی

نه دست هوس رسید و نه پای امید

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ما بی تو دمی شاد به عالم نزدیم

خوردیم بسی خون دل و دم نزدیم

بی شعله ی آه لب زهم نگشودیم

بی قطره ی اشک چشم بر هم نزدیم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شاها دل آگاه گدایان دارند

سر رشته ی عشق بینوایان دارند

گنجی که زمین و آسمان طالب اوست

گر درنگری، برهنه پایان دارند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ای بی خبر این نفس مجسم هیچ است

وین دایره و سطح مخیم هیچ است

دریاب که در نشیمن کون و فساد

وابسته ی یک دمی و آن هم هیچ است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

دی کز تو گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامده است، فریاد مکن

بر رفته و بر نامانده بنیاد مکن

حالی دریاب و عمر بر باد مکن

شیخ بهایی
 
 
۱
۷
۸
۹
sunny dark_mode