گنجور

 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۴
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۱

 

کدورت پاک‌طینت را، صفای سینه می‌گردد

که خاکستر چراغ خانه آیینه می‌گردد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۲

 

چون بهله بصید دلم آن مست بر آرد

نی دل، که بتاراج جهان دست بر آرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۳

 

نیند از احتیاط خصم، دنیا دیدگان غافل

چنار از سالخوردیها، زره زیر قبا دارد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۴

 

عالمی پر شده از پرتو خورشید رخش

شرم او باز زما چشم رمیدن دارد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۵

 

چو خاک تیره، مشو فرش در بیابانی

که گردباد چونی ریشه در زمین دارد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۶

 

زبون رود سخن نرم خصم از دل

چونان می‌ده که از معده دیر می‌گذرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۷

 

آه گرمم چشمه خورشید را بی آب کرد

ناله خارا گدازم، کوه را سیلاب کرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۸

 

کامران شد، هر که او قطع نظر از کام کرد

نامور شد تا نگین پهلو تهی از نام کرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۹

 

یک ذره اعتماد نشاید بجاه کرد

دیوار موج را نتوان تکیه گاه کرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۰

 

مبند دل به عطای جهان، که چون شبنم

هرآنچه شب دهدت، روز باز می‌گیرد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۱

 

تلاش تیرگی با آتش دل در نمی‌گیرد

که تیغ شعله هرگز رنگ خاکستر نمی‌گیرد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۲

 

کشتی ام بسکه کند موج صفت رم ز کنار

ترسم آخر بکنار دگرم اندازد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۳

 

در صف حشر، چو بیند کرمت عرض گناه

طاعتم آید و خود را بمیان اندازد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۴

 

نگه را، عکس رخسار تو، شاخ ارغوان سازد

شکست رنگ من، آیینه را برگ خزان سازد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۵

 

ز نانخورش به ترش‌رویی زمانه بساز

شکر به تلخی ممنون شدن نمی‌ارزد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۶

 

خانه تن، چو بسیل اجل از هم ریزد

خبر مرگ تو گردیست کز آن برخیزد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۷

 

ز ضعف بیغمی، نتواند آهم از جگر خیزد

مگر دردی بگیرد دست افغانم، که بر خیزد!

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۸

 

از دامن خود گرد جهان زود بر افشان

ز آن پیش که از دامن او گرد تو خیزد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۹

 

نیست باکم، گر ز دشمن بر دلم خاری رسد

از مکافاتش باو ترسم که آزاری رسد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۰

 

ای پریشان خرج نقد کیسه هستی تویی

جمع کن خود را که فردا روز بازاری رسد

۱ بیت
واعظ قزوینی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۴
 
تعداد کل نتایج: ۲۶۸