گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در تهنیت عید قربان

 

خلیل ارکرد قربانی بعید از امر یزدانی

مرا باشد خلیلی کش هزاران عید قربانی

خلیل ارکعبه را بر در همی ازشوق سودی سر

مرا باشد خلیلی کش نماید کعبه دربانی

خلیل ارجانب شیطان ببطحا گشت سنگ افشان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - وله

 

به گیسوان خم ابروی آن بت علوی

چو در میانهٔ کفّار تیغ مرتضوی

لبش کند ز چه خون در دلم اگر عناب

بود مسکن خون در طبیعت دموی

به غیر نرگس بیمار او به غارت عقل

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - وله

 

ای کزدو چهر غیرت یک بوستان گلی

از گل گذشته گاه طرب به زبلبلی

نادر بکف فتد چو توئی کز جمال و صوت

هم بانوای بلبل و هم بارخ گلی

روز شکار با دوش باز جره

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۵ - وله

 

بتی که رشک لب لعل او برد عیسی

ز خط دمیدنش افتاده کار با موسی

ز جور خط شده تاری‌تر از دل فرعون

رخی که بود درخشان‌تر از کف موسی

رخش به زیر خط اندر چنانکه پنداری

[...]

جیحون یزدی
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode