گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

اقبال تو تیغی که بدست آوردست

آبیست که آتشش بجان پروردست

هر لحظه بخون برنگ کند دندان را

ماننده ی هندوئی که فوفل خوردست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

در هر چه نه زان تست نتوان پیوست

وان خیر که نیست دل در آن نتوان بست

خاموش که آنچنانک می شاید بود

خوش باش که اینچنین که می باید هست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

هستی بهمین نقش هیولانی نیست

معنی بهمین صورت انسانی نیست

مانند خضر ز آب حیوان بگذر

زیرا که بقا بروح حیوانی نیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

اشکم که چو لعل آبدار افتادست

با دانه ی دُرّ شاهوار افتادست

سرگشته بهر گوشه ی از آن می گردد

کز مردم دیده بر کنار افتادست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

ای کار دلم رفته ز زلف تو ز دست

وی جان خراب من ز بادام تو مست

زان رو که دلم در ابرویت پیوستست

ابروت نمی رود ز چشمم پیوست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

ای شهره شهر باده باروت خوشست

پیوسته هوای طاق ابروت خوشست

گر عیب کنی بچشم مست آهو را

عیبت نکنم چرا که آهوت خوشست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

تا چرخ مرا بدین دیار افکندست

بس خون که ز دیده در کنار افکندست

خواهم که ازین مرحله بربندم رخت

کارم بالاغ و توشه ی ئی در بندست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

امشب که وصال آن مه سیمبرست

گر قدر بدانی شب قدری دگرست

از خانه ی تیر گو برون شو بهرام

این لحظه که اجتماع شمس و قمرست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

آن فتنه ی نوخاسته دیگر ز چه خاست

سرویست که می رود تو پنداری راست

بالاش براستی بالای دل ماست

یا رب چه بلائیست که کارش بالاست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

دود دل ما باد نباید پنداشت

واب رخ ما خاک نباید انگاشت

سهلست دل سوخته ئی بر بودن

لیکن جور بودند نگه باید داشت

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

بستان ز شکوفه حلّه پوش آمده است

باد سحری عطر فروش آمده است

مرغ دل من در قفس سینه ز شوق

چون بلبل مست در خروش آمده است

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

شخصم ز میان یار نایاب ترست

بختم زد و چشم دوست در خواب ترست

تا نسبت سنبلش بعنبر کردند

هر ساعت ازین حدیث در تاب ترست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

آن فتنه کن شمع جمع ما بود برفت

وان ماه که مهر ما بیفزود برفت

داود چو بی رخش نبودی روزی

اکنون چکند که ماه داود برفت

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

آن سرو سخنگو که مه هر جائیست

از مهر جمال خویشتن سودائیست

وان مرغ که شد دیده ی من سقّایش

هندو چه ی بستان هزار آوائیست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

دارم چو میان او بدن یعنی هیچ

گوید ز دهان او سخن یعنی هیچ

گفتم چه تمنّا کنم از لعل لبت

انگشت نهاد بر دهن یعنی هیچ

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

اجوف تن ناقصم خیالیست صحیح

وین هجر مضاعفم وبالیست صحیح

آن ماه لفیف موی معتلّ العین

برچین خط از حبش مثالیست صحیح

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

رخسار تو در پرده عیان بتوان دید

لکن دهنت بچشم جان بتوان دید

بر یاد تو جان روان توان داد وز لطف

در آب رخت عکس روان بتوان دید

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

گردون گرهی ز طاق ایوان تو باد

بر سطح فلک عرصه ی میدان تو باد

گر با تو عدو روی بمیدان آرد

چون گوی سرش در خم چوگان تو باد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

سلطان فلک بنده ی دربان تو باد

قرص زر او ریزه ئی از خوان تو باد

مستوفی اقلیم دوم یعنی تیر

دفترکش نایبان دیوان تو باد

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

با قدر تو چرخ را زمین ساخته اند

و ایوان تو بر چرخ برین ساخته اند

در خاتم دولت تو از پیروزی

پیروزه ی آسمان نگین ساخته اند

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۲
sunny dark_mode