گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

 

از روی تو شمع سان نگاهم همه سوخت

وز گرمی خویت اشک و آهم همه سوخت

دامان از اشک سبزه زاری شده بود

برقی بدرخشید و گیاهم همه سوخت

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

از صومعه تا میکده، پر راهی نیست

از کعبه به بتخانه شبانگاهی نیست

بخرام به طور عشقبازان و ببین

کس نیست که در ذکر انا اللّهی نیست

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

از خصمی مردمان مرا حال نکوست

یاران همه دشمنند، خصمان همه دوست

با هر که دل آرمید از دوست رمید

وز هر که بتافت روی دل جانب اوست

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

آن دیده، که بازاری عشاقش خوست

روی طلب راه نوردان با اوست

پرسید که: مِن اَینَ اِلی اینَ تَروحُ

گفتم از دوست، هم روم باز به دوست

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

دیوانه دلم، یارِِ دل آسایی نیست

شوریده سرم دامن صحرایی نیست

لحن داوود و حسن یوسف، خوار است

گوش شنوا و چشم بینایی نیست

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

مردی که میان دردمندان فرد است

تنها دل ماست کز دیار درد است

آنکس که دهد غسل ولادت خود را

ز آلایش امّهات سفلی، مرد است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴

 

دلبر بسیار و دل نگهدار کم است

دلدار کم و چه کم که بسیار کم است

گویند به عالم تو چرا بی یاری؟

یاران چه کنم؟ یار وفادار کم است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۵

 

دانی که به من در غمت آیا چه گذشت؟

بر سرچون شمع،بی تو شبها چه گذشت؟

از درد فراق، ما ز خود بی خبریم

آیا خبرت هست که بر ما چه گذشت؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۶

 

دوران به نشاط و غم صلایی زد و رفت

بلبل ز سر شاخ، نوایی زد و رفت

گل نیز شکرخند به جایی زد و رفت

آمد رگ ابر، هایهایی زد و رفت

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

دیشب طربی بر دل غمناکم ریخت

هر بخیه که داشت، سینهٔ چاکم ریخت

شبنم به کنار چشم نمناکم ریخت

ابری دو سه قطره اشک بر خاکم ریخت

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

بسته ست زبانم و بیان در سیر است

تن ساکن اگر بود، روان در سیر است

آواره تر از توست، کلام تو حزین

برگرد جهان گشت و همان در سیر است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

از حوصلهٔ صبر، غمت بیرون است

هر لحظه دل از فراق، دیگرگون است

با دیده چه سازیم که چون شب باز است؟

از شوق چه گوییم که روزافزون است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۰

 

هرحند که حسن و عشق، مستور به است

آیات نیاز و ناز، مشهور به است

هر سینه که داغ نیست، خشت لحد است

زان لب که ننالید، لب گور به است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

گر خاک شوی، در ره دلدار خوش است

ور نازکشی، ناز خریدار خوش است

در خواری عشق، خودفروشیست، هنر

افسانهٔ ما بر سر بازار خوش است

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۲

 

دم سردی زاهدان کافورمزاج

افسرد حرارت به عروق و اوداج

پر بی مزه گشته دور گردون، چه شدند

آنها که دهند دور پیمانه رواج؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۳

 

اندوه جهان و شادمانی همه هیچ

سرمایهٔ روزگارِ فانی همه هیچ

یاد این سخن از تجربه کاران دارم

غیر از غم یار جاودانی همه هیچ

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۴

 

بلبل سر کرد ناله هنگام صبوح

پیمانه گرفت لاله هنگام صبوح

احوال خمار شب به ساقی گفتم

پر کرد مرا پیاله هنگام صبوح

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۵

 

در دهر دنی که هست شیرینش تلخ

یک دم نزدیم خوش نه در شام و نه بلخ

قدّم چو هلال شد ز بار مه و سال

تا چند بریم غره را باز به سلخ؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۶

 

با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ

در دیدهٔ ما یکی بود گلخن و کاخ

ما سینه زنیم بر در و بام قفس

چندان که پرد مرغ چمن شاخ به شاخ

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

ابنای زمانه، لولیان آیینند

مدخوله روزگار، بی کابینند

ابلیس بود عامل و تلبیس، رئیس

در دهکده ای که خواجه تاشان اینند

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴
sunny dark_mode