گنجور

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

دو کمالند در جهان مشهور

یکی از اصفهان یکی ز خجند

این یکی در غزل قدیم المثل

و آن دگر در قصیده بیمانند

فی المثل در میان این دو کمال

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۳

 

دوش مهمان لب جانان شدم

عذر گفت و منتم بر جان نهاد

کامشبم چیزی چنان در خورد نیست

تا توان پیش چنین مهمان نهاد

گفتم آن نقل دهان بس نیست گفت

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۴

 

ز شعر خویش جز وی و کلاهی

که هریک به قالبی و بی بهایند

بدان حضرت فرستادم به تحفه

اگر چه صدر عالی را نشاید

امیدم هست کز لطف تو هر دم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۵

 

ز ضعف و صحت تن یار صرف خواندن از من

سوال کرد ز لفظی که آن فصیح بود

نظر بجانب قدش فکندم و گفتم

الف مقابل عین است چون صحیح بود

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۶

 

قطعه مدح تو گردید ترک شد مکتوب

عفو فرما ز دعاگو که قلم دیر کشید

ورنه آن گفته چون آب روان بود چنان

که ببوسید خاک قدمت خواست دوید

تو روانی سخن بین که ز دروازه شهر

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۷

 

طبع من هر چه بسازد بسر خوان سخن

قسمت تست اگر بد سازد

بنده در هر غزلی کرد ادا قول کمال

تا بتصنیف ترا معتقد خود سازد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۸

 

طبع تو کمال کیمیایی است

کز وی سخن تو همچو زر شد

دیوان تو دی یکی همی خواند

دیدم که دهانش پر شکر شد

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۴۹

 

باغی است پر از گل معانی

دیوان کمال تازه اش دار

شعر دگران چو خار اشتر

پیرامن او بجای دیوار

تا سنبل و نرگسش نچینند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۰

 

صوفیی علم لغت میکرد بحث

جز جدل هیچش نبود از علم بهر

در لغت گفتا چه باشد موت و سم

گفتمش تا چند گویی مرگ و زهر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۱

 

کردم از سید راگوی سوالی که ترا

هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر

گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۲

 

کیسه مکن پر زر و سیم ای پسر

کیسه برانند درین رهگذر

کیسه تهی باش و بیاسا کمال

هر که تهی کیسه تر آسوده تر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۳

 

گفتم از مصر معانی بفرستم بتو باز

سخن چند که آید به دهانت چو شکر

باز ترسیدم ازین نکته که گویی چو همام

شکر از مصر به تبریز میارید دگر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۴

 

هفت بیت آمد غزلهای کمال

پنج گنج از لطف آن عشر عشیر

هفت بیتیهای یاران نیز هست

هر یک پاک و روان و دلپذیر

لیک از هر هفتشان حک کردنی است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۵

 

با فقاعی گفتم از روی مزاح

بد معامل نیستم من ای خسیس

وجه شربتها که دادی نسیه ام

گر فراموشت شود بر یخ نویس

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۶

 

به نی گفت در خانقه صوفیی

که دارند جمعی به بانگ هوس

نی انگشت بر دیده بنهاد و گفت

کمتر بسته ام دل به قبول نفس

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۷

 

پهلوان فقاعی ار ناگاه

زیر یخ رفت و داد جان و نفیس

پسرش را بگو بگور پدرش

برد الله مضجعه بنویس

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۸

 

از کتابت مشو جلال ملول

قلم کاهلی به خط درکش

سخن خال شود نویس که هست

سخن خال و خط نوشتن خوش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

بهر بریان امیر زاده ما

گوسفندی خرید و فربه و خوش

زود با ورجیان مطبخ وی

گو سپند افکنند در آتش

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۰

 

جستم از یاری نشان آن پسر

کاب حیوانست جویای لبش

گفت بیگناهان بجیحونش طلب

کان زمان باشد خلاص از مکتبش

هر نماز دیگری آیم برون

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۶۱

 

حافظ نیکخوان نیک نویس

هرکه حق گویدت شنو سخنش

چنگ را بیش بر کنار مزن

بسر خود که بر زمین نزنش

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode