گنجور

عراقی » لمعات » لمعۀ دهم

 

اینجا که منم نه بامداد است و نه شام

نی بیم نی امید، نه حال و نه مقام

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ یازدهم

 

گوید آن کس در این مقام فضول

که تجلی نداند او ز حلول

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ یازدهم

 

العین واحدة و الحکم مختلف

و ذاک سر لاهل العلمینکشف

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ یازدهم

 

آفتابی در هزاران‌ آبگینه تافته

پس برنگ هر یکی تابی عیان انداخته

جمله یک نور است لیکن رنگهای مختلف

اختلافی در میان این و آن انداخته

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوازدهم

 

آینۀ صورت از سفر دور است

کان پذیر ای صورت از نور است

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم

 

هرچه گیرد از او بدو گیرد

هرچه بخشد از او بدو بخشد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم

 

پرده‌های نور و ظلمت را ز عجز

در گمان و در یقین دانسته‌اند

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم

 

حجاب روی تو هم روی تو است در همه حال

نهانی از همه عالم، ز بس که پیدائی

به هر که می‌نگرم صورت تو می‌بینم

از این بیان همه در چشم من تو می‌آئی

زر شک تا نشناسد کسی ترا هر دم

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم

 

تو جهانی لیک چون آئی پدید؟

جمله جانی لیک چون گردی نهان؟

چون شوی پیدا که پنهانی مدام

چون نهان گردی که جاویدی عیان

هم عیانی هم نهان، هم هر دوئی

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

می‌نماید که هست، نیست جهان

جز خطی در میان نور و ظلم

گر بخوانی تو آن خط موهوم

بشناسی حدوث را ز قدم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

خیال کژ مبر اینجا و بشناس

هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

گر جمله توئی همه جهان چیست؟

ور هیچ نیم من این فغان چیست؟

هم جمله توئی و هم همه تو

آن چیز که غیر تو است آن چیست؟

چون هست یقین که نیست جز تو

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

نمی‌رفتم بلا شد بوی زلفش

خراب اندر پی آن بویر فتم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

روی صحرا چو همه پرتو روی تو گرفت

نتواند نفسی سایه بر آن صحرا شد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

آفتابی است حضرتش که دو کون

پیش او سایه بان همی یابم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

نسبت فعل و اقتدار بما

هم از آن رو بود که او باشد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

هم از او دان که جان سجود کند

ابر هم ز آفتاب جود کند

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

گر ز خورشید بوم بی نور است

از پی ضعف خود، نه از پی اوست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی ترا مهیاتر

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

مست از می عشق آنچنانم که اگر

یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم

عراقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode