گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۱

 

تعرضی بفلک دوش کردم و گفتم

که ای نیافته کس از تعرض تو امان

کدام شیوه گزینم چه کار گیرم پیش

که عاقبت نرسانی مرا زیانی ازان

فلک ز روی غضب تند گشت و داد جواب

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

فضیلت نسب و اصل خارج ذاتست

بفضل غیر خود ای سفله افتخار مکن

بانتساب سلاطین و خدمت امرا

که زایلست مزن تکیه اعتبار مکن

بصنعتی که درو هست شرط صحت دست

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۳

 

وقت سحر سوی چمن انداختم گذر

تا رفع گردد از گل و سبزه ملال من

چون پا بروی سبزه نهادم بطعنه گفت

کای بی خبر نه مگر آگه ز حال من

گر پایمال تو شده ام کم مبین مرا

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۴

 

دی کرد التماس ز من پاک گوهری

کای رند بهر ما صفت زاهدان مگو

گفتم مجوی معرفت زاهدان ز من

زیرا که من ندیده‌ام آن قوم را نکو

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۵

 

اگر چه داشت ز کیفیت جمیع لغت

خبر ز غایت عرفان صفای طبع نبی

شرف نگر که فرستاد حضرت ایزد

ز بهر نسبت ذاتش کلام را عربی

بعلم اوست معاصی جهالت بوجهل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴۶

 

فریاد ازین سپهر ستمگر که در جهان

هرگز نگشته شاد ز دوران او دلی

از هر که هست برده فراغت مدار او

نه عالمی ازو شده راضی نه جاهلی

فضولی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode