گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱

 

به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را

که برگ عیش دانم، خارخار خاطر خود را

نیارم کرد بیرون ازکنار دل،که پروردم

به جان غمهای بیرون از شمار خاطر خود را

ره آمد شد مردم، به من بسته ست دلتنگی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲

 

تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را

بندم به ناله چون نی، هر دم میان خود را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳

 

نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را

نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۴

 

بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را

سیه مستی دوبالا گشت، چشم می‌ْپرستش را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۵

 

هجوم گریهٔ تلخ و خروش ناله های من

شکر خواب بهاران شد، غزال شیر مستش را

زگلشن بوی خون تازه دل بر دماغم زد

دهان غنچهٔ گستاخ، بوسیده ست، دستش را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶

 

کدامین دیده سازد سرمه، گرد جلوه گاهش را؟

که چشم انتظار از نقش پا بیش است راهش را

به غیر از سنبل آن جعد مشک افشان نمی باشد

اگر گلدسته ای، لایق بود طرف کلاهش را

سخن فهمی چو من از موشکافان بر نمی خیزد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷

 

ادا سازد به خاموشی، لب او گفتگویش را

نیارد در گریبان غنچه پنهان کرد بویش را

ز لخت دل، خیابان گلستانی‌ست مژگانم

خزان نبود بهار خارخار آرزویش را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸

 

ای از تو، پریشان نظری آینه ها را

از عکس تو در شیشه پری، آینه ها را

کرده ست نظربازی آن خط زره پوش

مشهور به آهن جگری، آینه ها را

رحمی کن و از پرده برون آ که سراغت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹

 

دعوی‌ست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را

سگ می‌خورد دایم نجس، آن آب‌های پاک را

مشاطهٔ گلشن منم، با این خمارآلودگی

چشمم حنابندی کند، از اشک دست تاک را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰

 

قامت شده‌ست خم، من دیرینه سال را

باید به روی تیغ تو دید، این هلال را

چرخی که کاست، وقت تمامی، هلال را

کی نقص شان ما ننماید کمال را

مهر خموشیم، سپر زخم ذلت است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱

 

گشتم اسیر، جلوهٔ آن خوش خرام را

دارم به رقص، از تپش خویش، دام را

غم بی شمار و همنفسی نیست در کنار

در حیرتم که با که بگویم، کدام را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲

 

به پیری عشق سازد شوخ‌تر طبع جوانم را

که آتش می کند پرزورتر، پشت کمانم را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳

 

علاج عقدهٔ دلتنگی، آسان است عاشق را

گشادکار، در چاک گریبان است عاشق را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴

 

از آن روزی که گم کردم، سراغ آرمیدن را

نشان جاده دانم، موج دریای تپیدن را

به هر گلشن که بگشایم لب رنگین نوا، بلبل

کند نازکتر از گل، پرده گوش شنیدن را

نسازد شهربند عقل، صید حلقهٔ دامم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۵

 

کنم رنگین تر از دامان گلچین، چشم خونین را

که در آغوش مژگان بینم، آن دست نگارین را

غرورش تیغ عریانی ست، تا کرده ست سنبل گون

خط مشکین آن مشاطه، دشمن برگ نسرین را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۶

 

خدا درمانده نگذارد به عالم، بی نصیبان را

عصای کورفهمان می کند، چوب ادیبان را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۷

 

به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را

برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را

نپردازد به فکر دوربینان، طینت جاهل

نمی افتد به عینک احتیاجی، چشم کوران را

شناور را به طوفان بلا، تسلیم می باید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۸

 

دل بر سر تیر است، گشاییم کمین را

از خامه طرازیم، صنم خانهء چین را

هر شیوه ات ای شوخ، ز بس ذوق فریب است

هرگز نشناسد کسی از مهر تو کین را

نه تنها می کند چون زهر، صحبتهای شیرین را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۹

 

حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را

به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۰

 

خدایا الفتی ده، با دل آزرده، لالان را

مکن سوهان روحم، صحبت صاحب کمالان را

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۸