گنجور

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

در دایره ی فلک درست اندیشان

دیدند شکسته کاسه ی درویشان

یعنی که نباشد از شکستی خالی

ور خود به فلک رسیده باشند ایشان

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش سوم

 

جمع اند سفلگان به عالم مشتی

عاقل ننهد به حرفشان انگشتی

خالی شده دیر و کعبه از مردم اهل

در آن نه خلیلی نه درین زردشتی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصه عاشقان همی کم شنوی

بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

تیری ز کمانخانه ی ابروی تو جست

دل پرتو وصل را خیالی بربست

خوش خوش ز دلم گذشت و میگفت بناز

ما پهلوی چون توئی نخواهیم نشست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت اول

 

ما را خواهی جمله حدیث ما کن

خو، با ما کن زدیگران خو واکن

ما زیبائیم یاد ما زیبا کن

با ما تو دو دل مباش دل یکتا کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

از یار دلا بسی ستم خواهی دید

خواری بسیار و لطف کم خواهی دید

هر کس که رخش بدید جز خون نگریست

چشمی داری «ولی » تو هم خواهی دید

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

هم جان به هزار دل گرفتار تو است

هم دل به هزار جان خریدار تو است

اندر طلبت نه خواب یابد نه قرار

هر کس که در آرزوی دیدار تو است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

چون بت رخ تو است، بت پرستی بهتر

چون باده زجام تو است، مستی بهتر

از هستی عشق تو چنان نیست شدم

کان نیستی از هزار مستی بهتر

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

بر حق حکمی که ملک را شاید نیست

حکمی که زحکم او فزون اید نیست

هر چیز که هست آن چنان می باید

آن چیز که چنان نمیباید، نیست

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

ای عین بقا درچه بقائی که نئی

در جای نئی کدام جائی که نئی

ای ذات تو از جا و جهت مستغنی

آخر تو کجائی و کجائی که نئی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

گل گرچه کشد سرزنش از خار درشت

رو با تو وبر درخت خود دارد پشت

با قد تو شاخ گل مگر دعوی کرد

کش گل بطپانچه میزند غنچه به مشت

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

ای عاشق و زاهد از تو در ناله و آه

نزدیک تو و دور ترا حال تباه

کس نیست که از تو جان تواند بردن

آن را به تغافل کشی این را به نگاه

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت دوم

 

ای برده به چین زلف تاب دل من

وی کشته به سحر غمزه خواب دل من

در خواب مده رهم به خاطر که مباد

بیدار شوی زاضطراب دل من

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

ای دل طلب علوم در مدرسه چند

تحصیل اصول و حکمت و هندسه چند؟

هر فکر به جز ذکر خدا وسوسه است

شرمی زخدا بدار این وسوسه چند؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

ای چرخ که با مردم نادان یاری

پیوسته بر اهل فضل غم می باری

هر لحظه ز تو بردل من بار غم است

گویا که از اهل دانشم پنداری

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

رندان گاهی ملک جهان می بازند

گاهی به نگاهی دل و جان می بازند

این طور قماردانه چند ست و نه چون

هر طور برآید آن چنان می بازند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

زاهد نکند گنه که قهاری تو

ما غرق گناهیم که غفاری تو

او قهارت خواند و ما غفارت

آیا به کدام نام خوش داری تو؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

جبری است که اختیار می زاید از او

ور عکس کنی قضیه ی شاید از او

چه جبر و چه اختیار، مختار یکی است

لیکن هر دو اختیار می آید از او

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش پنجم - قسمت دوم

 

ما با می و مستی سر تقوی داریم

دنیا طلبیم و میل عقبی داریم

کی دینی و دین هر دو بهم جمع شوند

این است که ما نه دین نه دنیا داریم

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول

 

در بزم تو ای شمع منم زار و اسیر

در کشتن من هیچ نداری تقصیر

با غیر سخن کنی که از رشک بسوز

سویم نکنی نگه که از غصه بمیر

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode