گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

از خود تا خود به سوی جانانان راهست

این راه بسی مشکل و خوش کوتاهست

از دور مسافتی که تا نزدیکست

این غافل قرب خویش و آن آگاهست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

گر با غم دل خوشیم غمخوار خوشست

دل خوش داریم از آنکه دلدار خوشست

در کشور ما نه باغ و بازار خوشست

ما را که دیار خوش بود یار خوشست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

گلبرگ چو گونه های الوانت نیست

خورشید به نور دل تابانت نتیست

از صبح بیاض گردنت خور بدمد

جز نور به مشرق گریبانت نیست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

بنوازیدم به زخمه طاعت اینست

آرید به ناله ام شفاعت اینست

در هر گریم پر و تهی گردد چشم

گر مال زنید طاس طاعت اینست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

این جا نه خطا عیب و نه طاعت هنرست

ورزیدن تسلیم و رضا معتبرست

با فقر و فناست کار نه زهد مجو

از عجز گنه عجب عبادت بترست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

هردم که نه با توام برآید مرضیست

مقصود تویی حقیقت من غرضیست

بس در عجبم که مانده ام بی تو چسان

قایم چو به جوهریست هر جا عرضیست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

هر روز مه تمام نقصان ز دهست

کز بدر تو قرض خواه ده شانزدهست

مه را شب چارده بود کاستگی

حسن تو شب یازده و پانزدهست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

دل خنده به غنچه کرد خندیدن داشت

نالید به عندلیب نالیدن داشت

چون در ته نخل گل کمر بگشادیم

چیدیم گلی ز شاخ گل چیدن داشت

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

یک بلبل خوش نوا و صد انجمن است

یک سرو سرافراز و هزاران چمن است

خوش گویی من بلند آوازه به اوست

زان نوع که سرفرازی او ز من است

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

دارم چشمی که قلزم وارونست

خون گشته دلی که منبع جیحونست

این مردمک چشم جهان بین که مراست

تمثال سویدای دل پرخونست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

ذرات دو کون را ز هم بیشی نیست

کس نیست که با دگر کسش خویشی نیست

در رتبه مساوات بود عالم را

در دایره هیچ نقطه را پیشی نیست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

شمعی که فروزان نشود کوکب ماست

برقی که ضیا نمی دهد مطلب ماست

صبح همه مرغان سحرخیز دمید

مرغی که سحر نمی شناسد شب ماست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

دایم به رهت در دو چشمم بازست

صد تحفه ام از نیاز پااندازست

پیش آی و به مهر دانه عشوه بریز

پر تیز مرو که روح در پروازست

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

آن کیست که بازم ز بت کیش آورد

صد مرحله ام با جگر ریش آورد

این پرده نشین کجاست؟ کز چندین راه

با صد طلبم به خانه خویش آورد

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

طی املم به جهد و پرواز نشد

کارم به طواف و سعی دلساز نشد

هرچند که بر کعبه تنیدم زنار

این رشته کفرم از میان باز نشد

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

شب مست ز خانقه برونم بردند

تا دیر به نعل واژگونم بردند

گفتند به سوی دوست از کعبه درای

وز راه خرابات درونم بردند

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

گر دست تو بحر نیست چون می‌جوشد

بحرست که از درون برون می‌جوشد

خاصیت بخششی که در طینت تست

از دست سخاوتت به خون می‌جوشد

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

ارباب زمانه آفت دل باشند

چون موج سراب نقش باطل باشند

این کهنه سفینه های از کار شده

خوبست جنازه های ساحل باشند

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

هر کز سر کجروی به درگاه آید

هرچند به گاه آمده بیگاه آید

از معجزه بیوه که در راه آید

دستار هزار کرد کوتاه برآید

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از سعی زمانه کار من نفزاید

در قرب کس اعتبار من نفزاید

من گوهرم آرایش و افزایش کس

در وزن من و عیار من نفزاید

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode