گنجور

 
 
 
عطار

دردا که دلم واقف آن راز نشد

جان نیز دمی محرمِ دمساز نشد

چه غصّه بود ورای آن در دو جهان

کاین چشم فراز گشت و آن باز نشد

صفی علیشاه

گر کار جهان بمیل ما ساز نشد

ور باب مرادمان برخ باز نشد

تسلیم شویم و ترک تدبیر کنیم

تدبیر ندارد آنچه ز آغاز نشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه