گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

ابروی تو از غمزه دگر پر گره است

تیری انداز چون کمان به زه است

هر عضوم ازو، جدا نشاطی دارد

در دل عشق تو چون عروسی [به] ده است

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

دیگر ز چمن خرمی اخراج شده ست

سامان گل از خزان به تاراج شده ست

پروانه به بخت خویشتن می نازد

بلبل به گل چراغ محتاج شده ست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

با من بخت سیاه در بدمهری ست

زهری ست، اگرچه رنگ او پازهری ست

از حال خراب من خبر می گوید

رنگم که چو زعفران ویران شهری ست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

امشب که فلک در پی عشرت سازی ست

از رقص بتان به بزم آتشبازی ست

قامت ز ادا رقص روانی دارد

گردن ز اصول در صراحی بازی ست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای دل چه نشسته ای که فرصت نفسی ست

بشتاب به راه تا صدای جرسی ست

در زیر فلک، پی گرفتاری ما

چون خانه ی صیاد به هر سو قفسی ست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

از گریه ی ماست هرکجا طوفانی ست

وز ناله ی ماست هرکجا افغانی ست

بلبل که به علم ناله افلاطون است

در مکتب ما، طفل «گلستان» خوانی ست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

ای خواجه ترا ضعیفی از پیری نیست

از گرسنگی ست سستی، از سیری نیست

اسبی که کشند بر ورق نقاشان

گر بی حرکت بود ز جوگیری نیست

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

عارف که به سعی خویش از دنیا رفت

مرغی به قفس بال همی زد تا رفت

زین چاه که فکر تو به جایی نرسد

منصور به نیم گز رسن بالا رفت

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

دردا که ز دست، یار بگزیده برفت

آرام و قرار دل غمدیده برفت

شد دیده سفید و دل سیاه است، که گفت؟

کز دل برود هر آنچه از دیده برفت

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

بی جذبه ی دوستان ز جا نتوان رفت

هر راه که نیست رهنما، نتوان رفت

فریاد مؤذن بشنو تا دانی

ناخوانده به خانه ی خدا نتوان رفت

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

در بحر نیابد اگر از فیض تو قوت

اورنگ صدف شود گهر را تابوت

گر زان که نه لطف تو برو آب زند

در آتش رنگ خود بسوزد یاقوت

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

نوروز شد و زد به گلستان ز فرح

طاووس بهار، چتر از قوس قزح

در بزم ز جوش گل ز بس جای نماند

استاده چو لاله بر سر پای، قدح

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

جمعند در انجمن چو ارباب عناد

خیزد ز نفس درازی خامه فساد

از پنج فزون گشت چو ابیات غزل

بر پنجه ی او بود چو انگشت زیاد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای غمزه ی تو نهاده رسم بیداد

مژگان تو خونریز چو تیغ جلاد

از داغ جدایی تو هفت اعضایم

مچون نی هفت بند، دارد فریاد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

عید تو همیشه در طرب سازی باد

کار تو چو خورشید سرافرازی باد

در بزم تو چرخ از سرانگشت هلال

چون کاسه ی چینی به خوش آوازی باد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

نوروز تو از گل به قدح سازی باد

با لاله رخان کار تو گلبازی باد

اوراق نشاط را به بزمت دایم

شیرازه ز موج می شیرازی باد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

عید تو به سامان ز طرب سازی باد

انجام نشاط تو در آغازی باد

تا بال همای عید باشد مه نو

اقبال تو در بلندپروازی باد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

ایزد ما را ز لطف چون جان می داد

ای کاش دلی امین ایمان می داد

می آمد ازو بیش ازینها به ظهور

نفس ما را اگر به شیطان می داد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

چون حرف تب تو در میان می افتد

پیمانه ز دست می کشان می افتد

افلاک ز لرزیدن تو می لرزد

برخیز، وگرنه آسمان می افتد

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

کو ساقی، تا ره مروت سپرد

یک جام می آرد، غم ما را ببرد

زاهد چه مذاق خیره ای داشته است

نزدیک شده دختر رز را بخورد

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode