گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

لاشک و لا خفاء من عاش یَموت

من قُمِّطَ فی المهد حواء التّابوت

اُعطیت من الکمال فوق المنعوت

لا تغفل عن وقتک فالوقت یفوت

ابن حسام خوسفی

در خانه خود به کمترین مایه قوت

بیچاره به سر کنی به صد صبر و سکوت

بر سفره مردم نکشی دست به لوت

تا پر نکنی شکم به سان الموت

جامی

ای رحمت تو شامل ملک و ملکوت

خاص تو ردای کبریا و جبروت

جان را به تو قوت است و دل را به تو قوت

انت الباقی و کل شی ء سیموت

امیرعلیشیر نوایی

در جام بلورین می همچون یاقوت

گر یابم و سازم شب و روز آن را قوت

تا در فلک پیر و سپهر فرتوت

چون هر دو شود حواس و عقلم مبهوت

اسیری لاهیجی

مائیم منزه از قیود ملکوت

هستیم مقدس از صفات جبروت

پیدا نبود ز ما، نه اسم و نه صفت

پنهان بنقاب عزم اندر لاهوت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه