گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است

اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است

دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش

افسوس که بخت سیهم موی دماغ است

از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

 

آن گل که توان حرفی ازان زد گل داغ است

تا کی سخن لاله و گل، این چه دماغ است

از داغ دلم فیض رسد سوختگان را

پروانه کمربسته ی این پای چراغ است

تندی مزاجم اثر عشق نهانی ست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷

 

شمع سر خاک شهدا لاله داغ است

صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است

در دامن صحرای دل سوخته من

تا چشم کند کار، سیه خانه داغ است

هر کس من دلسوخته را دید، شود داغ

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

آخر شدن حسن بتان، اول داغ است

پیدا شدن شام، دم صبح چراغ است

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

پایش ز حنابندی شب چون پر زاغ است

تاریک شدن، لازمه پای چراغ است

طغرای مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۵

 

تا عارض نسرین تو رشک گل باغ است

بس بلبل دلسوخته کز دست تو داغ است

جان نیست دریغ از تو اگر بر سر لطفی

سربازی پروانه ز گرمی چراغ است

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است

یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است

رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است

هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است

جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode