امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸۹
تا چند دل تو چشمهٔ نور بود
زان چشمهٔ نور چشم بد دور بود
ملک و سپه و خزینه معمور بود
آن خسرو را که چون تو دستور بود
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۳۲
بر لشکر عشق آنکه منصور بود
از دید وجود خویش مهجور بود
در حالت مغلوبی آن خسته جگر
ذاکر باشد و لیک مذکور بود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۳
عاشق مطلب اگرچه مشهور بود
تا سر دارد زیار مهجور بود
آن سر که تو داری همگی دردسر است
آن سر بطلب که درد ازو دور بود
حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲
آن کو زمی شبانه مخمور بود
نزدیک خرد ز زندگی دور بود
دل سوخته آتش غم را مرهم
خونیست که نامش آب انگور بود
اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۴۴
ساقی ز ادب مست تو گر دور بود
خونش بخورند اگر چه منصور بود
گر مست حقیقت است ور مست مجاز
بدمست گمان مبر که معذور بود
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۰
ای آن که تو را مدار بر زور بود
گر معنی من بری کجا دور بود
از بس که حریص شهرتی میخواهی
پیش از گفتن شعر تو مشهور بود
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۴
تا مهر توام به سینه مستور بود
ظلمت ز فضای خاطرم دور بود
دل روشنیام ز عشق باشد، آری
ویرانه ز آفتاب معمور بود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
آن دل که ز جام عشق مسرور بود
در سینه اگر بماند مجبور بود
تا کی در قید جسم خاکی باشد
آخر تا چند زنده در گور بود
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۱۰ - این نامه را معلوم نیست که قائم مقام به کی نوشته است
تا چشم من از روی تو مهجور بود
روزم همه همچون شب دیجور بود
اکنون که من از روی تو یارب دورم
هر کس که برویت نگرد کور بود
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » رباعیات » شمارهٔ ۱۵
می نور دل و دیده انگور بود
می آتش طور و شعله نور بود
آن سبز درخت کاتش سرخ ببار
آورده، همین درخت انگور بود