خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
ای دوست حقیقت شنو از من سخنی
با بادهٔ لعل باش و با سیم تنی
کانکس که جهان کرد فراغت دارد
از سبلت چون تویی و ریش چو منی
عمعق بخاری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
ای چنگ، سرافگنده چو هر ممتحنی
در پای کشان زلف چو محبوب منی
گر حلق تراست خشک، پس در چه فنی؟
هم خشک زبانی تو و هم تر سخنی
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۱
یک روز نباشد که تو با کبر و منی
صد تیغ جفا بر من مسکین نزنی
آن روز که کم باشد آن ممتحنی
از کوه پلنگ آری و در من فگنی
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵
نه چون رخ تو گلی بود یاسمنی
نه چون قد تو سرو بود در چمنی
نقاش ازل که روی خوب تو نگاشت
از تو چه دریغ داشت الا دهنی
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۸۴ - ۲۶ - النوبة الثالثة
معبود خودی و عابد خویشتنی
زیرا که برای خود کنی هر چه کنی
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱
رفتم به سر تربت محمود غنی
گفتم که چه برده ای ز دنیای دنی؟
گفتا که دو گز زمین و ده گز کرباس
تو نیز همین بری، اگر صد چو منی
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۶
گر برخیزد ز پیش چشم تو منی
بینی تو که بر محض فنا مفتتنی
حق مستغنیست لیک چون درنگری
چون نیست جز او، از که بود مستغنی
عطار » مختارنامه » باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم » شمارهٔ ۷
چشم من دلخسته به هر انجمنی
چون خویشتنی ندید بیخویشتنی
چون همنفسی نیافتم در همه عمر
در غصّه بسوختم دریغا چو منی!
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۲
ای صبح! چو دیدی بر من سیم تنی
بر عشرت ما خنده زدی بی دهنی
گر من بخرید می دمت از کاذب
بفروختیی همه جهان بر چو منی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۸۴
امشب منم و یکی حریف چو منی
بر ساخته مجلسی برسم چمنی
جام می و شمع و نقل و مطرب همه هست
ای کاش تو میبودی و اینها همه نی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۲۰
توبه کردم ز شور و بیخویشتنی
عشقت بشنید از من به این ممتحنی
از هیزم توبهٔ من آتش بفروخت
میسوخت مرا که توبه دیگر نکنی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۳۶
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۱
هر روز یکی شور بر این جمع زنی
بنیاد هزار عاقبت را بکَنی
تا دور ابد این دَوَران قائم بود
بر جانِ فقیران، کرم از تو، تو غنی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی
اینست که دور از لب و دندان منی
ما را به سرای پادشاهان ره نیست
تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶
ماری تو که هر که را ببینی بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی بکنی
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۶
ماری تو که هر که را ببینی بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی بکنی
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۹
ایدل ز پی حطام دنیای دنی
در خرمن عمر خویش آتش چه زنی
بگذار بکام خود که خواهیش گذاشت
ناکام از انکه هست بگذاشتنی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۶
دی صبحدم آن غیرت سرو چمنی
با من به سر کرشمه از کبر و منی
میگفت به خشم
کای مردم دیدهٔ تو سقّای رهم
باز آی که تا خاک رهم آب زنی
[...]
کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
زلف تو که داشت عادت دل شکنی
میگفت به مشگ از پریشان سخنی
من با تو چنانم ای نگار چینی
کاندر غلطم که من توام یا تو منی