حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
آن روح که بسته بود در نقش صفاتاز پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفتشادی روان مصطفی را صلوات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸
از نوح سفینه ایست میراث نجاتگردان و روان میانهٔ بحر حیات
اندر دل از آن بحر برسته است نباتاما چون دل نه نقش دارد نه جهات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹
العین لفقدکم کثیرالعبراتوالقلب لذکرکم کثیرالحسرات
هل یرجع من زماننا ما قدفاتهیهات و هل فات زمان هیهات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیاتانبار جهان پر است از تخم موات
ز انبار نخواهم که پر است از خیراتبر خرمن من خود نویسم امشب تو برات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۱
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجاتمانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل ترآخر حرکات شد کلید برکات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴
ما عاشق عشقیم که عشق است نجاتجان چون خضر است و عشق چون آبحیات
وای آنکه ندارد از شه عشق براتحیوان چه خبر دارد از کان نبات

مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۶
ناگاه بروئید یکی شاخ نباتناگاه بجوشید چنین آب حیات
ناگاه روان شد ز شهنشه صدقاتشادی روان مصطفی را صلوات

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱
چه آتش و چه خیانت از روی صفات
خائن رهد از آتش دوزخ هیهات
یک شعله از آتش و زمینی خرمن
یک ذره خیانت و جهانی درکات

فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱
ای حسن تو جلوهگر ز اسما و صفات
روی تو نهان در تتق این جلوات
اندیشه کجا بکبریای تو رسد
هیهات ازین خیال فاسد هیهات

عرفی شیرازی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۶۰
ای شوق لبت ز صبر من برده ثبات
تلخ از شکرین تبسمت کام نبات
مشتاق لبت را چو اجل خون ریزد
از تیغ اجل فرو چکد آب حیات

شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵
خوش آینه ایست مظهر و ذات و صفات
در وی غیری کجا نماید هیهات
هر ساغر می که ساقیم می بخشد
جامیست جهان نما پر از آب حیات

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
آن کز هنرش بلند گردد درجات
نقدی به کفش نیست به جز نقد حیات
مانند چنار گر کشد سر به فلک
جز دست تهی چه حاصل از جوهر ذات

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
انسان بمثل آینه باشد بالذات
همواره بود مظهر حق این مرات
زیبد که بشر فخر و مباهات کند
زین موهبت عظیم بر موجودات
