عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۳ - قطعه
گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم
گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی
گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷
آنی که بر خیار جهان سید آمدی
بردست دست نیکی تو پای هر بدی
خورشید را رفیع همی گفت رای تو
خورشید گفت هر چه مرا گفته ای خودی
گویی خدای بر تو همه فضل عرضه کرد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۶
دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی
امشب بیا و باز رهان بازم از خودی
خالی کنیم خانه ز بهرِ نزولِ دوست
لابد برون شود همه چون تو درآمدی
عشقِ تو آمد و رگِ مجنون فروگذشت
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷
ساقی بیا که به ز خودی عشق و بی خودی
در ده شراب لعل ز جام زبرجدی
می ده به روی شاهد مهوش که این بود
سرمایه سعادت و اقبال سرمدی
می چیست جذب عشق که بد را و نیک را
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخها » ۸۳- تاریخ تولد محمد جعفر ساغر فرزند هنر
شد موهبت جناب هنر را ز کتم غیب
پوری پسنده باز ز الطاف ایزدی
مامش از آن محمد جعفر نهاد نام
کش دید بوی جعفر و خوی محمدی
راندم بیان به روز مهش با هنر که باد
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فرماید
ای دل که بنده در نفس مقیدی
آزاده مؤید و حبس مؤبدی
بشکن قفس که باز سفید مؤیدی
در جو خویش صاحب سلطان سوددی