گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

اکنون دهند خصمان ای شاه کام تو

واکنون کنند جان جهان را بنام تو

گر تو یکی پیام فرستی بشاه روم

آید بسر بخدمت دارالسلام تو

هستند نامدار تو شاهان این جهان

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۶ - مرثیت یکی از دوستان

 

بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو

واکنون صفات خویش کنم یا صفات تو

رفتی و هست بر جا از تو ثنای خوب

مردی و زنده مانده ز تو مکرمات تو

دیدی فضای مرگ و برون رفتی از جهان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

ای نور دیده را نگرانی بسوی تو

جانا تعلقیست دلم را بکوی تو

گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند

ما را بس است درد تو و آرزوی تو

چشم جهان به ماه رخت دین سالهاست

[...]

کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

گرنه زشکر و نمک آمیخت کام تو

این چاشنی که ریخته اندر کلام تو

در کام اژدها شدن آسان بود بسی

ای دل شود چو آن لب شیرین بکام تو

گفتی که بوی خون زچه دارد نسیم باغ

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

گر سفله گان به بستر خون داد جان تو

خوشباش و غم مخور که منم خون بهای تو

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode