اکنون دهند خصمان ای شاه کام تو
واکنون کنند جان جهان را بنام تو
گر تو یکی پیام فرستی بشاه روم
آید بسر بخدمت دارالسلام تو
هستند نامدار تو شاهان این جهان
خوانند خطبه باز به عالم بنام تو
امید دشمن تو بمردان روم بود
تا شه کند رها پسرش را ز دام تو
گردند رومیان ز نهیب تو سر بسر
با آنکسی که هست چنو صد غلام تو
اکنون اگر بکار تو ناید عدو فراز
از بر بنار ماند زخم حسام تو
باشد مقام باقی خیلش میان خاک
چون پشت اسب جنگی باشد مقام تو
تا قلعه ها بود ببر اوستام او
مأمورها بود ببر او پیام تو
هرگز مباد کار جهان جز برای تو
هرگز مباد دور فلک جز بکام تو
امیرا بر همه میران خداوند و امیری تو
بطبع و رای برنائی بعقل و هوش پیری تو
چو دولت ناگرانی تو چو نعمت ناگزیری تو
سزاوار قبادی تاج و کاوسی سریری تو
بهر کاری که خواهد بود در گیتی بصیری تو
جهان بر ما چو افریدون بدانائی بگیری تو
بجان دوستان اندر چو نوشروان پیری تو
بچشم دشمنان اندر چو زهرآلود تیری تو
از اکنون تا گه آدم امیربن امیری تو
بدانش بی بدیلی تو بدولت بی نظیری تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر عمر خویش گریم یا بر وفات تو
واکنون صفات خویش کنم یا صفات تو
رفتی و هست بر جا از تو ثنای خوب
مردی و زنده مانده ز تو مکرمات تو
دیدی فضای مرگ و برون رفتی از جهان
[...]
ای نور دیده را نگرانی بسوی تو
جانا تعلقیست دلم را بکوی تو
گر دیگران ز وصل تو درمان طلب کنند
ما را بس است درد تو و آرزوی تو
چشم جهان به ماه رخت دین سالهاست
[...]
گرنه زشکر و نمک آمیخت کام تو
این چاشنی که ریخته اندر کلام تو
در کام اژدها شدن آسان بود بسی
ای دل شود چو آن لب شیرین بکام تو
گفتی که بوی خون زچه دارد نسیم باغ
[...]
گر سفله گان به بستر خون داد جان تو
خوشباش و غم مخور که منم خون بهای تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.