گنجور

 
قطران تبریزی

اکنون دهند خصمان ای شاه کام تو

واکنون کنند جان جهان را بنام تو

گر تو یکی پیام فرستی بشاه روم

آید بسر بخدمت دارالسلام تو

هستند نامدار تو شاهان این جهان

خوانند خطبه باز به عالم بنام تو

امید دشمن تو بمردان روم بود

تا شه کند رها پسرش را ز دام تو

گردند رومیان ز نهیب تو سر بسر

با آنکسی که هست چنو صد غلام تو

اکنون اگر بکار تو ناید عدو فراز

از بر بنار ماند زخم حسام تو

باشد مقام باقی خیلش میان خاک

چون پشت اسب جنگی باشد مقام تو

تا قلعه ها بود ببر اوستام او

مأمورها بود ببر او پیام تو

هرگز مباد کار جهان جز برای تو

هرگز مباد دور فلک جز بکام تو

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
منوچهری

از جود در جهان بپراکند نام تو

گردد همی سپهر سعادت به کام تو

خورشید زد علامت دولت به بام تو

تا گشت دولت از بن دندان غلام تو

مسعود سعد سلمان

چون در کف تو کشت کشیده حسام تو

آمد به گوش دولت عالی پیام تو

هنگام حمله خواست که ناگه به ذات خویش

بی دست تو برآید تیغ از نیام تو

از خون سرکشان ویلان شد عقیق رنگ

[...]

ابوالفرج رونی

ای شرق و غرب عالم گشته به کام تو

ای کدخدای عالم و عالم غلام تو

دایم چو نام خویش در اقبال شرع باش

کاراسته است شرع محمد به نام تو

عقدی است عقل و واسطه او کلام تو

[...]

سنایی

ای مقتدای اهل طریقت کلام تو

ای تو جهان صدق و جهانی غلام تو

تاثیر کرد صدق تو در سینه‌ها چنانک

شد بی‌نیاز مستمع از شرح نام تو

نام تو چون ورای زمانست و عقل و جان

[...]

فلکی شروانی

ای داده چرخ در همه احکام کام تو

گردون مسخر تو و اجرام رام تو

معصوم همچو نام خدای بزرگوار

در لفظ ها ز فحش و ز دشنام نام تو

بنهاد دوست وار زمانه به دست قهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه