صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶
ما گر چه در بلندی فطرت یگانهایمصد پله خاکسارتر از آستانهایم
درگلشنی که خرمن گل میرود به باددر فکر جمع خار و خس آشیانهایم
از ما مپرس حاصل مرگ و حیات رادر زندگی، به خواب و به مردن، فسانهایم
چون صبح، زیر خیمهٔ دلگیر آسماندر آرزوی یک نفس بیغمانهایم
چون زلف، هر که را که فتد کار در گرهبا […]
