گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای بلبل جان چونی اندر قفس تن‌ها

تا چند درین تنها مانی تو تن تنها

ای بلبل خوش‌الحان زان گلشن و زان بستان

چون بود که افتادی ناگاه به کلجن‌ها

گویی که فراموشت گردیده درین گلخن

[...]

شمس مغربی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۶

 

گر دسترسی نبود بر دامن گلشن‌ها

از خون مژه ما را گلشن شده دامن‌ها

تنها نه همین دل‌ها آسوده به درگاهت

دارند همه جان‌ها در کوی تو مأمن‌ها

بی‌بار جفا باری در کوی تو ننشستم

[...]

نورعلیشاه
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

در کوی توام جنگ است هر روز به دشمن‌ها

ایشان ز شمار افزون اما من و دل تنها

بر ناوک دلدوزت قربان نه منم تنها

چون من به سر کویت درباخته جان تن‌ها

گلگشت چمن خواهی بر من چو صبا بگذر

[...]

یغمای جندقی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ای طایر قدوسی بر تن متن و تن‌ها

داری پس ازین زندان بر عرش نشیمن‌ها

با زاغ سیه بودی یکچند درین مجلس

با روح قدس پری زین بعد به گلشن‌ها

از خوف توان رستن در مردن حیوانی

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode