افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - مشتاق رضای حق
دوشینه به ره دیدم خندان و غزلخوانش
گیسوی عبیرآگین رخسار خوی افشانش
هرجا که دلی، چون صید، در دام سر زلفش
هرجا که سری، چون گوی، اندر خم چوگانش
شمشاد به شرم اندر پیش قد دلجویش
[...]

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - نقطه پرگار
ای یوسف جان تا کی، در چاه تنی پنهان
برخیز و تماشا کن عشرتکده کنعان
ای طایر جان بگسل این رشته ز پای دل
تا موطن اصلی گیر پرواز از این زندان
افتاده در این غربت، دور از وطنی تا کی
[...]

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸
تا چند جفا باما، یک ره ز وفا دم زن
با خیل وفاکیشان، دستان جفا کم زن
جمعیت دلها را، آشفته اگر خواهی،
دستی ز سر شوخی، بر طرّه پر خم زن
دل در خم گیسویت، کارش به جنون پیوست
[...]

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
هرجا که تو بنشینی، صد فتنه برانگیزی
هر فتنه شود هفتاد، هر لحظه که برخیزی
کام دل هر عاقل، از لعل شکر خایی
دام ره هر دانا، با زلف دلاویزی
از جلوه رخ بیضا، در هاله تو می پوشی
[...]

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
دوشینه همی میگفت در مجلس ما چنگی
وافغانش همی میرفت هر لحظه به فرسنگی
واین صوت همی میخواند با خوبتر آهنگی
کای یار، چه بیمهری، کای دوست چه دلسنگی
