گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

حق بین نظری باید تا روی مرا بیند

چشمی که بود خودبین، کی روی خدا بیند

دل آینه او شد کو تشنه دیداری

تا همچو کلیم الله بر طور لقا بیند

از مشرق دیدارش آن را که بود دیده

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟

تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»

سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد

وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو

ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

با غیر مگو حالم، کاغیار نداند به

پروانه آن شمعم، گر نار نداند به

از جام می باقی، یعنی لب آن ساقی

مستم، اگر این معنی هشیار نداند به

با غیر نمی گویم سر سخن عشقت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری

کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری

ای جور و جفا کارت، تا کی کشم آزارت

جز جور و جفا با من، هرگز نکنی کاری

ریزی به جفا خونم، آنگاه کنی پرسش

[...]

نسیمی
 
 
sunny dark_mode