حق بین نظری باید تا روی مرا بیند
چشمی که بود خودبین، کی روی خدا بیند
دل آینه او شد کو تشنه دیداری
تا همچو کلیم الله بر طور لقا بیند
از مشرق دیدارش آن را که بود دیده
انوار تجلی را پیوسته چو ما بیند
آنرا که چو ما سینه صافی شد از آلایش
در جام دل از مهرش چون صبح صفا بیند
وصف رخ چون ماهت «الله جمیل » آمد
هر مرده در این معنی این نکته کجا بیند
شرح ید بیضا را موسی صفتی باید
کو حیه تسعی را در دست عصا بیند
چون سنبل پرچینش با برگ گل و نسرین
محرم نتواند شد چشمی که خطا بیند
چون جور پریرویان مهر است و وفاداری
خرم دل آن عاشق کز یار جفا بیند
جان در طلب وصلش خواهد که کند فریاد
بو کز لب او هردم صدگونه شفا بیند
هست از کرم درمان، محروم ابودردا
کو درد دل خود را غیر از تو دوا بیند
ای چشم نسیمی را از روی تو بینایی
او را که تو منظوری غیر از تو که را بیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حق بین نظری باید تا روی مرا بیند
چشمی که بودخودبین کی نورخدا بیند
از مشرق دیدارش آن را که بود دیده
انوار تجلی را پیوسته چو ما بیند
ای چشم نسیمی را از روی تو بینایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.