گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون

 

چون صبح‌دم عید کند نافه گشائی

بگشای سر خم که کند صبح نمائی

آن جام صدف ده که بخندد چو رخ صبح

چون صبح نمود آن صدف غالیه سائی

در خمکده زن نقب که در طاق فلک صبح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - مطلع دوم

 

جان پیشکشت سازم اگر پیش من آئی

دل روی نمایت دهم ار روی نمائی

سر نعل بهای سم اسبت کنم آن روز

کائی به کمین دل من ران بگشائی

دل جای تو شد، خواه روی خواه نشینی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی

 

از مرگ براهیم که علامهٔ دین بود

دردا که علامات کرامات نگون شد

تا تختهٔ خاک است حصارش فضلا را

سر تختهٔ خاک آمد و دل خانهٔ خون شد

گویند که سلطان مهین بر در گنجه است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گه خرمی از غفلت و گه غمگنی از عقل

در هیچ دو رنگت نه درنگ است و نه حاصل

خاقانی از این راه دو رنگی به کران باش

یا عاقل عاقل زی، یا غافل غافل

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۹

 

یک روز بپرسید منوچهر ز سالار

کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان

او داد جوابش که در این عالم فانی

گفتار حکیمان به و کردار نریمان

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۵

 

ای پور ز خاقانی اگر پند پذیری

زین پس نشود عالم خاک آبخور تو

خاک است تو را دایه از آن ترس که روزی

خون تو خورد دایهٔ بیدادگر تو

شیری که لبت خورد ز دایه چو شود خون

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۶

 

می تا خط جام آر به رنگ لب دل‌جوی

کز سبزه خط سبزه برآورد لب جوی

اکنون که چمن سبز سلب گشت سه لب داشت

یعنی لب جام و لب جوی و لب دل‌جوی

خاقانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode