گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

گنج سخنم مایه ندزدم چو حریفان

در مال کسان میل بدین پایه حرام است

ما را که خدا داده بود چشمه حیوان

دریوزه آب از در همسایه حرام است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

از حق بدعا دین طلب ای خواجه نه روزی

کاین رزق مقدر شده از لطف اله است

آه سحری کز پی نان است چه باشد؟

فریاد خران هم بهوای جو و کاه است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

درویش که از تلخی کام است جگر ریش

خرما چو بکامش برسد حب نبات است

لب تشنه چو در ورطه مرگ از عطش افتاد

آبی که ز مرگش برهاند آب حیات است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲

 

آنشب که محمد سوی معراج برآمد

بنگر که کمال نظرش تا بچه حد دید

زد عقده هستی گره میم در احمد

شد عقده گشا احمد و فی الحال احد دید

در دیدن این واقعه پرسش مکن از غیر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

بحث آب حیات است چو با خضر مقالست

کز مشرب ساقی نشود آب سخن کم

در عربده خر صفتان خامشی اولی

با عرعر خر عیسی مریم نزد دم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

بگذر ز بزرگی که بود مایه آزار

زشت است ز یوسف صفتان شیوه گرگی

خاشاک ضعیف از تبر غم نخورد زخم

شد زیر تبر کنده هیزم ز بزرگی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

هرچند کسی علم و هنر دارد و کوشش

باید مدد بخت ز توفیق إلهی

تا بخت نباشد نشود کار کسی راست

ور بخت بود راست شود هر چه تو خواهی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

ای نجم سعادت اثرای کوکب مسعود

بر اهلی مسکین فکن از لطف نگاهی

خواهند جو و کاه خران از من درویش

با آنکه به دستم نبود برگ گیاهی

از چنگ خران باز خرم زانکه درین شهر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۲ - سعد و سعید

 

اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت

بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۱

 

(شعر)

در نظم وجود همه پیغمبر مرسل

چون قافیه در آخر و ملحوظ در اول

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

دل صید کمندت شد و چون او نه کم استت

در پای سمندت چو بمیرد چع غم استت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۹

 

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی

تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق

من خویش فراموش کنم چون تو بیایی

باشد که بچینم گلی از چمن وصل

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
sunny dark_mode