گنجور

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

از فرق علی آرزوی شق قمر داشت

پس کرد حسن را ز چه رو خون جگر از سم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

وز داغ علی اکبر و عباس علمدار

چون عرش برین کرد قدش را از الم خم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

می‌گفت که ای روشنی انجم و افلاک

کشتند تو را تشنه لب و دل به دو صد غم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

کاورده مرا امت بی‌باک چه بر سر

کردند ادا اجر رسالت همه با هم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

بر داغ من از کشتن اطفال فزودند

ببریده شد انگشت من آخر پی خاتم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

کاخر جگر تشنه و عطشان به لب آب

کردند جدا سر ز تنش دیده پر نم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۳ - مسمط غرا در شرح حدیث کساء

 

تا سرخ کنم ریش خود از خون من غمگین

(صامت) مزن اینقدر به جان شعله ماتم

صامت بروجردی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط در نعت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

هرگز نشنیدیم خدا را بودی ام

ای ام الوهیین ای در تو خرد گم

باز آی که ما مردم افروخته انجم

در دیده نشانیمت بر دیدهٔ مردم

صفای اصفهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

با فر تو ای شاه رعیت نخورد غم

با خوی خوشت ابر بهاری نزند دم

از شرم کف راد تو گوهر ندهد یم

جز بر در تو گردن گردون نشود خم

از مهر تو جسته است بشر جان و شجر نم

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

ای شاهد مشروطه که از طره پر خم

آشفته کنی هوش و روان بنی آدم

انگشت سلیمان را لعلت شده خاتم

آنی تو که از صدق و صفا مردم عالم

ادیب الممالک
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

هر سو نگریدیم کسی چون تو ندیدیم

اکنون نگرانیم که هر سو نگریدیم

شوریده سر اندر طلب سرو رسایت

هر چند دویدیم به جائی نرسیدیم

افسوس صد افسوس که اندر قدم دوست

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۵
۶
۷