گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

[...]

رودکی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳

 

برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس که ز زردشت بگردیده، دگر بار

ناچار کند روی سوی قبلهٔ زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

دقیقی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۰ - تغزل

 

برخیز و برافروز هلا قبله زردشت

بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس گرویدند بزردشت، کنون باز

ناکام کند روی سوی قبله زردشت

من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران

[...]

عسجدی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸

 

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت

این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند

انگور نه از بهر نبید است به چرخشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

[...]

ناصرخسرو
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ زردشت

بی‌روی تو چون زلف تو گوژست مرا پشت

‌عشق تو مرا کشت و هوای تو مرا سوخت

جور تو مرا خست و جفای تو مرا کشت

هر چند همه جور و جفای تو کشیدم

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت

بنشین و برافگن شکم قاقم بر پشت

بس کس که به زردشت نگروید و کنون باز

ناکام کند روی سوی قبلهٔ زردشت

بس سرد نپایم که مرا آتش هجران

[...]

سنایی
 
 
sunny dark_mode