گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ای نقش تو از دیده به دل جان بسته

روی از دل و دیده تو بخونم شسته

از دیده و دل در غم تو شادم از آنک

بر دیده نشسته و در دل رسته

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۴

 

بلبل سخنی گفت به گل آهسته

یعنی که بپیوند بدین دلخسته

گل گفت: آخر در که توانم پیوست

بشکفتن من ریختن پیوسته

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۴۲

 

امروز منم عهد مصیبت بسته

برخاسته دل میان خون بنشسته

چون شمع تنی سوخته جانی خسته

امید گسسته اشک در پیوسته

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد » شمارهٔ ۷۶

 

میپرسیدم دوش ز شمع آهسته

کاخر به خوش آیدت بگو ای خسته!

گفت: آن که مرا به درد من بگذارند

تا میسوزم به دردِ خود پیوسته

۲ بیت
عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۷۰

 

آن عیش نباشد که بود بربسته

دارد نفسی خوش، نفسی دل خسته

ای بی خبر از عشق بیا تا بینی

عیشی ز ازل تا به ابد پیوسته

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۵۳

 

هر گه که ز جور تو من دل خسته

در کار تو پاره یی شوم آهسته

آید هوس تو گوش جانم گیرد

و آرد بسر کوی تو گردن بسته

۲ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱

 

ای سلسله زلف تو دلها بسته

وی غمزهٔ خونخوار تو جانها خسته

یا رب منم این چنین به تو پیوسته

بر خاسته من زمن تویی بنشسته.

۲ بیت
نجم‌الدین رازی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲

 

دارم دلکی به تیغ هجران خسته

از یار جدا و با غمش پیوسته

آیا بود آنکه بار دیگر بینم

با یار نشسته و ز غم وارسته؟

۲ بیت
عراقی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳

 

جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته

تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه

چون باد مخالف و چو سرما ناخوش

چون برف نشسته‌ایّ و چون یخ بسته

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳

 

جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته

تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه

۱ بیت
سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۶

 

در زیر دو ابروی کژت پیوسته

با چشم تو آن سه خال در یک رسته

آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا

نقش سه بنفشه و دو نرگس بسته

۲ بیت
اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۷

 

ای ابروی چون کمان تو پیوسته

جان و دل من بتیر محنت خسته

در چشم من ار نه عکس خالت بودی

گشتی بسرشک از او سیاهی شسته

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

زنهار در سرای خود پیوسته

میدار بهر حال که باشی بسته

دراز پی بستن است وینخوش سخنیست

در بسته خداوند دراز غم رسته

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

شاهی که بود نرم دل و آهسته

باشد همه کارهای ملکش بسته

گر خسرو سیاره جهانگیر شدست

ز آنست که تیغ میزند پیوسته

۲ بیت
ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۱

 

در کتم عدم عقل خیالی بسته

در پردهٔ آن خیال خوش بنشسته

وهم آمده و مزاحم عقل شده

کوری و کری به همدگر پیوسته

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۲

 

رند است کسی که از خودی وارسته

پیوسته یگانه با یکی پیوسته

برخاسته از هر دو جهان رندانه

در کوی خرابات مغان بنشسته

۲ بیت
شاه نعمت‌الله ولی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

ماییم و دل شکسته از خود رسته

پیمان وفا به هر دو عالم بسته

در مصر وفای ما دو چیزست که نیست

پیمان شکسته و دل نشکسته

۲ بیت
فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

ای با افلاک عقد الفت بسته

رفعت در پای کرسیت بنشسته

طاق تو بطاق کهکشان چسبان شد

مانند دوا بروی هم پیوسته

۲ بیت
کلیم
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶ - وله ایضاً

 

مائیم ز قید هر دو عالم رسته

جز عشق تو بر جمله در دل بسته

المنة لله که شدیم آخر کار

‌‌پیوسته بجانان و ز جان بگسسته

۲ بیت
حکیم سبزواری