جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
لعل تو ازان زمرد آورد نبات
تا باید از افعی دو زلف تو نجات
برگرد لب تو سبلت سبز تو هست
چون جامه خضر بر لب آب حیات
فلکی شروانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
در ظلمت هجرت ای بت آب صفات
گم کرده راه و نیست امید نجات
باشد که چو خضر ناگه اندر ظلمات
ایزد ز تو راضیم کند آب حیات
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۵- سورة القیمة- مکیة » النوبة الثالثة
ای زهر غم تو در دلم آب حیات
و ای عشوه عشق تو مرا راه نجات
گفتی: ببرم جان تو ای حور صفات؟
جان از تو مرا دریغ باشد؟ هیهات!
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰
چه آتش و چه خیانت از روی صفات
خائن رهد از آتش دوزخ هیهات
یک شعله از آتش و زمینی خرمن
یک ذره خیانت و جهانی درکات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۸
از نوح سفینه ایست میراث نجات
گردان و روان میانهٔ بحر حیات
اندر دل از آن بحر برسته است نبات
اما چون دل نه نقش دارد نه جهات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۹
العین لفقدکم کثیرالعبرات
والقلب لذکرکم کثیرالحسرات
هل یرجع من زماننا ما قدفات
هیهات و هل فات زمان هیهات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات
انبار جهان پر است از تخم موات
ز انبار نخواهم که پر است از خیرات
بر خرمن خود نویسم امشب تو برات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۱
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به حج و عرفات
چسبیدی تو بر زمین همچون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۴
ما عاشق عشقیم که عشق است نجات
جان چون خضر است و عشق چون آبحیات
وای آنکه ندارد از شه عشق برات
حیوان چه خبر دارد از کان نبات
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۶
ناگاه بروئید یکی شاخ نبات
ناگاه بجوشید چنین آب حیات
ناگاه روان شد ز شهنشه صدقات
شادی روان مصطفی را صلوات
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷
ای لعل لبت مایهدهِ آب حیات
بوسی بده از نصاب حُسنت به زکات
دامن ز من اندر مکش ای جان و جهان
کز صحبت چوب بید نگریخت نبات
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸
تا رست بگرد شکرت شاخ نبات
عشاق تو کردند صفتهاش اثبات
گفتند که دود لاله در غنچه رسید
یا آبحیات شد نهان در ظلمات
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱
گفتم که چرا از شکرت رست نبات
واندر ظلمات چون شد آن آبحیات
خندید و بلطف گفت کای ابن یمین
نی آب حیات باشد اندر ظلمات
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
ای خطّ تو دیباچه ی قانون نجات
نسخ شب قدر کرده در روز برات
ذوالقرنینست کلک عالمگیرت
زان شد بسیاهی ز پی آب حیات
کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
انسان بمثل آینه باشد بالذات
همواره بود مظهر حق این مرات
زیبد که بشر فخر و مباهات کند
زین موهبت عظیم بر موجودات
حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حبّ نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادیِ همه لطیفهگویان صلوات
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵
خوش آینه ایست مظهر و ذات و صفات
در وی غیری کجا نماید هیهات
هر ساغر می که ساقیم می بخشد
جامیست جهان نما پر از آب حیات
شاه نعمتالله ولی » متفرقات » تحقیق رباعی شیخ ابو سعید ابوالخیر علیه الرحمة و الغفران
یک بوسه سلیمان به لب آصف زد
در وقت وفات
حورا به نظارهٔ نگارم صف زد
یعنی حسنات
چون بحر محیط بر کف ما کف زد
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱ - درباره هرات
شام رمضان خوشست و گلگشت هرات
با نعره تکبیر و خروش صلوات
خوبانش به تاریکی بازار ملک
چون آب خضر نهان شده در ظلمات