گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

هر جلوه که آن نرگس عیار کند

خوبان طراز را دل افگار کند

گر چشم فسونگر نبود بر سر کار

جادوی که در بابلیان کار کند؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

سامانی و ثروتی نشد جمع، چه شد؟

بازیچهٔ دولتی نشد جمع، چه شد؟

گر عاقلی، از فقر پریشان نشوی

سرمایهٔ حسرتی نشد جمع، چه شد؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

شاهنشهی خلق جهان نتوان کرد

حمّالی این بار گران نتوان کرد

سر در ره این گنده کسان نتوان کرد

پاکاری این کونِ خران نتوان کرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ابر آمد و سینه را به کهسار نهاد

گلگون بهار، پا به گلزار نهاد

یکبار بکش رطل گرانی، زاهد

از توبه نمی توان به دل، بار نهاد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

خنگ تو به کوهِ عالی ارکان ماند

ور موج عرق زند، به عمّان ماند

در راهِ تکش، فلک به میدان ماند

خورشید به گو، سمش به چوگان ماند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

بلبل به نوای آشنا می نازد

گلشن به دم پاک صبا می نازد

ما گرچه به کلک خود ننازیم حزین

تا هست، سخن به کلک ما می نازد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

بر پای بت، از نیاز پیشانی زد

ناقوس فرنگ، در صنم خوانی زد

در حیرتم از دل، که به این سیرت و شان

بی شرم چه سان لاف مسلمانی زد؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

از گوشهٔ عزلتم جدا نتوان کرد

وز فقر، به دولتم جدا نتوان کرد

مجروحم و ذوق جان فشانی دارم

با تیغ ز همّتم جدا نتوان کرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

غیر از کف خالی که ز ما بر جا ماند

دیگر ز سبکروان، چه در دنیا ماند؟

یک کوچه فزون، نکرد تن همراهی

کوتاه قدم بود رفیق، از ما ماند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

بر تیره شب من که دل و جان گرید

چون شمع لبم خندد و مژگان گرید

بالین مرا منت غمخواری نیست

بر غربت من شام غریبان گرید

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

عالی گهران، بنده نژادان منند

خونین جگران، مایه کسادان منند

در کشور خود، سلطنت ماست قدیم

پیران مغانه، خانه زادان منند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

در دهر، به مستعار آلوده مگرد

هرگز به دی و بهار، آلوده مگرد

تن در رَهِ تو مشت غباری ست حزین

زنهار، به این غبار آلوده مگرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

گر نوح و دعای غرق، این دم می شد

دنیا یک دم به کام آدم می شد

تا این همه کثرت اندکی کم می شد

طاعون خری، کاش به عالم میشد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

هرگه سخنی برلب اظهار رسد

بی مایه عزیزیش، طلبکار رسد

دزدند ز ما و می فروشند به ما

این راست بود که حق به حق دار رسد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

افسرده دمان عهد ما، رشک یخند

با خلش ؟ میخ نعل بند زنخند

غارتگه ربزه شاعران مزرع ماست

این جانوران، مزرع ما را ملخند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

از رهگذر دوست، صبایی نرسید

چشمم به وصال خاک پایی نرسید

دردا که ز درد ما کس آگاه نشد

فریاد که فریاد به جایی نرسید

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

زان پیش که دی آفت بستان گردد

اوراق گل از خزان پریشان گردد

ساقی، تو که ابر رحمتی، رشحه ببار

تا بلبل طبع من غزل خوان گردد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

مشکل که دلم را نگهت شاد کند

یک عمر ز جور هجر اگر دادکند

چشمت به خدنگ غمزه نگشاید شست

هر چند نگاه عجز فریاد کند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

دل، بندهٔ عشق است، کفیلی دارد

جان و تن سرگشته دلیلی دارد

آتشکدهٔ سینهٔ من خالی نیست

بتخانهٔ آزری خلیلی دارد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

تا چند ز اشک بر رخم رنگ آید

مینای حیات به که بر سنگ آید

با خلق زمانه، زندگانی امروز

در زیر یک آسمان مرا ننگ آید

حزین لاهیجی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۴
sunny dark_mode