گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

الفاظ و معانی از کلامم نو شد

دیوان سخنوری به نامم نو شد

هر کهنه زمینِ پای فرسودِ قلم

از خامهٔ آسمان خرامم نو شد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

ای آنکه غم تو عیش جاوید بود

جاوید، نوید وصلت امّید بود

فرماندهی کشور خوبی از توست

بازیگر میدان تو، خورشید بود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

آنان که به سودای تو داغ افروزند

از شعلهٔ شوق تو، دماغ افروزند

چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود؟

رسم است، چراغ از چراغ افروزند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

تا چند زمانه فتنه اندوز شود؟

هر گوشه، کمانِ کین سیه توز شود؟

زیبد که جهانیان به پشمی نخرند

ملکی که به کامِ پوستین دوز شود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

عاقل تحصیل علم بیجا چه کند؟

در خرکده زمانه، دانا چه کند؟

خواهی که به عیش بگذرد، زر به کف آر

معشوقهٔ نان، قُلْتُ و قُلنا چه کند؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

تیغم به زبون کشی چو مانوس نبود

در قبضهٔ قدرتم جز افسوس نبود

زنگار گرفته گر ببینی چه عجب؟

شمشیر زدن به گربه ناموس نبود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

دنیا طلب دنی، به دنیا ارزد

مفتون تمنا به تمنا ارزد

در عالم ایجاد ندیدیم حزین

چیزی که به دلبستگی ما ارزد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

از عکس رخ تو، گلستان پیدا شد

وز سایه تو، سرو روان پیدا شد

خود جمله جهان صورت یکتایی توست

از هر دو کف تو، بحر و کان پیدا شد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

در راه طلب، ناله هواخواهی کرد

دل همرهی آه سحرگاهی کرد

زد قاصد شوق دست و پایی که نداشت

دامان وصال یار، کوتاهی کرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

با کعبه چه کار اگر معاشی ندهند؟

مهمانی زنده، مرده لاشی ندهند

زان گشته به کربلا مجاور، زاهد

کاندر سر گور شمر، آشی ندهند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

بربندی اگر به خون کمر را چه شود؟

لعلی کنی آبگون گهر را چه شود؟

در سینه فتاده بار غم بر سر هم

برداری اگر تو بار سر را چه شود؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

در ماتم تو چرا جگر خون نشود؟

زین واقعه چون دیده، جگرگون نشود؟

آید چو ز دشت کربلا یاد، حزین

عاقل به کدام حیله مجنون نشود؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

در عشق، رگ جان گرفتار برند

از شیر وفا، کودک بیمار بُرند

نام سر زلف یار، سودازدگان

در دیر مغان برند و زنّار بُرند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

این شور نه آن لعل شکرریز فکند

جادوی نگاهِ معجزآمیز فکند

مستانه ز چشم او برآمد نگهی

آتش به نهاد زهد و پرهیز فکند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

در ماتم تو شیون دلهاست بلند

با یاد تو، آهِ سینه فرساست، بلند

خونابهٔ اشکی که نمش تا سمک است

از فرق سماک، نیزه بالاست بلند

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

در ماتم تو، ملک و ملک شیون کرد

گردون کفن کبود در گردن کرد

دست غم تو ز ما مصیبت زدگان

هر جیب که داشت، چاک تا دامن کرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

دل می بری و خبر نداری که چه شد

زهرم دهی و به رو نیاری که چه شد

در ساغر بوالهوس که خاکش ستم است

خونین جگر مرا فشاری که چه شد؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

دل در غم هجر، بی قراری هاکرد

وین دیدهٔ طوفان زده زاریها کرد

با دامن وصل او نیفتاد حریف

این دست شکسته، پایداریها کرد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

اول نگه تو فتنه انگیز نبود

بر هم زن هنگامهٔ پرهیز نبود

تا نقش نبسته بود یاقوت لبت

با آب، قران آتش تیز نبود

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

آنجا که رسوم ما و من برخیزد

ناسازی شیخ و برهمن برخیزد

پرچین نشود جبههٔ یکتایی او

موجی اگر از بحر کهن برخیزد

حزین لاهیجی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۴
sunny dark_mode