گنجور

 
۱
۲
۳
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

با قامتت ای لاله رخ سوسن بوی

از جای رود چو آب سرو لب جوی

پیش رخ تو زسیلی باد صبا

گل هم بطبانچه سرخ میدارد روی

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

زلف تو که داشت عادت دل شکنی

میگفت به مشگ از پریشان سخنی

من با تو چنانم ای نگار چینی

کاندر غلطم که من توام یا تو منی

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

گفتم جانا گفت بگو گر مردی

گفتم مردم گفت که نیکو کردی

گفتم چشمم گفت بس این بی آبی

گفتم نفسم گفت مکن دم سردی

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

گفتم چشمم گفت مگر بی بصری

گفتم جانم گفت ز دستم نبری

گفتم عقلم گفت که بر عقل مخند

گفتم که تنم گفت که بر تن بگری

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

گفتم چه کند دفع غمم؟ گفت که مِی

گفتم چه زند راه دلم؟ گفت که نِی

گفتم که تو داری دل من، گفت که کو؟ 

گفتم ز غمت جان بدهم، گفت که کِی؟ 

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

گفتم قمرت گفت به چشمش گردی

گفتم شکرت گفت به چشمش خوردی

گفتم بازآ گفت که باز آرودی

گفتم مردم گفت کنون جان بردی

۲ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » مفردات » شمارهٔ ۷

 

آن دلبر بی‌مهر که ماهی‌ست به چهر

دارد سر عاشقی ندارد سر مهر

۱ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » معمیات » شمارهٔ ۶

 

با آنکه ترا سر مسلمانی نیست

یاد بود و کنون نیست همان محبوبی

۱ بیت
کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

ما را بچه جرم از نظر انداخته باز

ما سوخته و تو بخان ساخته باز

صد شب بمن آورده بروز وز تکبر

روز دگرم دیدم و نشناخته باز

گر داعیة سوختن جان منت نیست

[...]

۷ بیت
کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۹