مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۱
ای چرخ و فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری عادت دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس دانه قیمتی که در سینه تست
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۲
بر عارض یار من سپهر از انگشت
منشور زوال حسن او خواست نوشت
پیش اندیشی نمود آن حور سرشت
ز آن پیش که دوزخی شود، شد ببهشت
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۳
تا بر زنخ تو آشنا شد ریشت
بر روی تو انگشت نما شد ریشت
ریش آوردی و کنده ای میدانم
ور زانکه نکنده ای کجا شد ریشت
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۴
قاضی چو زنش حامله شد زار گریست
گفتا ز سر قهر که اینواقعه چیست
من پیرم و . . . من نمی خیزد هیچ
وین قحبه نه مریم است، این بچه کیست
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۵
. . . چاه عقیقیست پناهی دهدت
رز بالش نقره تکیه گاهی دهدت
نه نقطه سیماب چو ریزی در وی
نه ماه شود چهارده ماهی دهدت
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۶
چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید
نی چشم تو خواب چشم از چشم رمید
ای چشم همه چشم به چشمت روشن
چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۷
چون باد که هر زمان ز سوئی بجهد
هر دم ز تو بیدلی ز کوئی بجهد
خورشید رخا ز رشک رویت هر مه
چون من ز غمت ماه بموئی بجهد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۸
در غربت اگر چه بخت همره نبود
باری، دشمن ز حالم آگه نبود
دانی که چرا گزیده ام رنج سفر
تا ماتم شیر، پیش روبه نبود
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۹
گفتم می خوشگوار پیش آور زود
گفتا شب آدینه نخواهی آسود
گفتم نه که گل سال دگر باز آید
و آدینه بهر هفته یکی خواهد بود
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۰
جان کو بتن آباد بود هیچ بود
دل گر بجهان شاد بود هیچ بود
بادیست نفس کاساس عمر تو بود
بنیاد که بر باد بود هیچ بود
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۱
چشمم چو بر آن عارض گلگون افتاد
دل نیز ز راه دیده بیرون افتاد
این گفت منم عاشق و آن گفت منم
فی الجمله میان چشم و دل خون افتاد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۲
جانا نه هر آنکس که دلی خوش دارد
حال دل بیدلان مشوش دارد
زنهار ز آه من بیندیش که آن
دودیست که زیر دامن آتش دارد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۳
جانا غم دل ز بینوائی خیزد
وین دود ز آتش جدائی خیزد
بگری مگرت روشنئی پیش آید
کز گریه شمع روشنائی خیزد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۴
در راه خدا صبور می باید بود
وز غیر خدا بدور می باید بود
از ظلمت حبس نفس میباید جست
مستغرق بحر نور می باید بود
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۵
آنروز که توسن فلک زین کردند
آرایش مشتری و پروین کردند
این بود نصیب ما ز دیوان قضا
ما را چه گنه قسمت ما این کردند
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۶
شاهان چو بروز بزم ساغر گیرند
بر ساز و نوای چنگ چاکر گیرند
دست چو منی که پای بند طربست
در خام ندوزند که در زر گیرند
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۷
از دیده من چو اشگ گلگون بچکد
هر لحظه هزار قطره افزون بچکد
بر آتش عشق تو کبابست دلم
چون گرم شود کباب ازو خون بچکد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۸
زلف تو چو آه من درازی دارد
خلق خوش تو بنده نوازی دارد
چشم خوش تو دوست از آن میدارم
کز منت سرمه بی نیازی دارد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۵۹
شاها فلکت اسب سعادت زین کرد
وز جمله خسروان تو را تحسین کرد
تا در حرکت سمند زرین نعلت
بر گل ننهد پای زمین سیمین کرد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶۰
هر کارد که از کشته خود برگیرد
و اندر لب و دندان چو شکر گیرد
گر بار دگر بر گلوی کشته نهد
از ذوق لبش زندگی از سرگیرد