گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

نیکویی کن چون که ترا دسترس است

کاین عالم یادگار بسیار کس است

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

گرد آمده بودیم چو پروین یکچند

ایمن شده از فراق و از بیم گزند

مانا که نبودیم به وصلش خرسند

کایزد چو بنات نعشمان بپراکند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل با غم تو گر بچخد زیر آید

زیرا چو تو دلبر به کفش دیر آید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۶ - داستان شاهزاده و گرمابه بان و زن

 

دل گفت که هان چگونه ای ای کافر

هین یافتی ای حرام روزی در بر؟

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از کوی بلا، پای نگهدار ای دل

گر جان خواهی، جای نگهدار ای دل

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

دارم سخنان تازه و زر کهن

آخر به کف آرمت به زر یا به سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

نومید مشو اگر چه امید نماند

کس در غم روزگار جاوید نماند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

خورشید رخا ز روی ناخرسندی

چون سایه به هر خسی همی پیوندی

من در غم تو چرا بر می گریم و تو

بر من ز سر طنز چو گل می خندی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

هر شب گردد خیال او گرد دلم

الحق ز مراعات خیالش خجلم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

هم باز خورد به تو بلائی آخر

واندر تو رسد ز من دعائی آخر

درد دل من چنین نماند پنهان

سر بر کند این درد به جائی آخر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

خال ستم زمانه می بین و مپرس

از رنگ رخم نشانه می بین و مپرس

احوال درون خانه از من مطلب

خون بر در آستانه می بین و مپرس

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

افتاد مرا ز عشق کاری و چه کار

زد در دل من زمانه خاری و چه خار

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

ماه از رخ تو شکست هنگامه خویش

گل روی تو دید چاک زد جامه خویش

بالای تو خواند سرو را قامت خویش

مشک از خط تو در آب زد نامه خویش

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۴ - داستان صعلوک و شیر و بوزنه

 

رفتم چو ندیدم از تو بر خورداری

وز صحبت تو بسی کشیدم خواری

گر بد بودم برستی از صحبت من

ور نیک بدم مرا بسی یادآری

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

رفتم که مباد تو بی تو خوش یک نفسم

وز گردش روزگار این داغ بسم

گر مرگ نخیزد و نباید ز پسم

آخر روزی به خدمتت باز رسم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

اوهام مصافیان چو گردد صافی

بینند به دل هر آنچه بینند به چشم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن

 

گرد آمده بودیم چو پروین یکچند

ایمن شده از فراق وز بیم گزند

مانا که نبودیم به وصلش خرسند

کایزد چو بنات نعشمان بپراکند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

آنچه از غم هجران تو بر جان منست

من دانم و آن که آفریده ست مرا

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode