گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

هشیار خرد خراب از دختر رز

بیدار به خواب از دختر رز

صحرای نشاط خرم از سایه ی تاک

دریای ریا سراب از دختر رز

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲

 

ننهد همه کس باره ی عشق درون

زین راه نرفته غیر ارباب جنون

قاتل ز نیام تیغ ناورده برون

مقتول به خاک خفته در لجه ی خون

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

برآتش غم جگر کباب است مرا

از دود درون دیده پر آب است مرا

هجران قوی پنجه و اعضای ضعیف

افسانه ی صعوه و عقاب است مرا

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴

 

برخیز و بیا شکسته حالیم نگر

در دام بلا بی پر و بالیم نگر

مردم همه از کاوش دشمن نالند

ما را که ز دست دوست نالیم نگر

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

روزی گفتم به یار، کای لعبت چین

در پای توام ز دست شد دولت و دین

خندید و به لعل غنچگان سود و سرود

کامشب سر و جان نیز نهی بر سر این

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

واعظ به خدا که رفته از کف دل من

وز پند تو آسان نشود مشکل من

این موعظه ها به گوش آن باید راند

کآمیخته عشق دلبران در گل من

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

کشنید ز دور شش و هفت و سه و چار

غیر از من و یار و صد رقیبش به کنار

یک خسته دل و در پی او این همه خصم

یک دسته گل و در ره وی این همه خار

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

گر عمر به مستی گذرد ور به هشم

از دست رقیب یک نفس نیست خوشم

با این همه کین باز کند مهر اظهار

فریاد از این طبیب بیمار کشم

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

از لعل تو خون جگرم ماند به دل

وز دست رقیب پای امید به گل

گاهی گریم از تو و گه نالم از او

تا آه و سرشک را چه باشد حاصل

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

از مهر تو روزگار دل گشت سیاه

وز قهر رقیب کار تن ماند تباه

یکسو روی تو یک طرف خوی رقیب

زین جنت و دوزخ است اشک من و آه

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

ای دوست ز دست تو به دردم شب و روز

با هجر قرین ز وصل فردم شب و روز

این گشت رقیب وآن دهد پند مرا

با دشمن و دوست در نبردم شب و روز

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

تا کی به امید وصل آن حور وشم

باید ز رقیب زهر حرمان بچشم

در پیش وی اعتبار او نیز نماند

زین پس پیش اوفتاده منت نکشم

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

گر شیوه ی یار بی وفائی بودی

با ماش سر قهر و جدائی بودی

بی رحم خدا نکرده بودی چو رقیب

کی زیست میسر صفائی بودی

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

دی یارم رفت و شد رقیبش ز قفا

دردا که نداشت آگهی از دل ما

از فکرت همراهی آن دیو و پری

مشکل اگر امروز کشم تا فردا

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

دردا کآخر رقیب عدوان اندیش

بیگانه مرا فکند از دلبر خویش

آوخ که ندانستم و مردم به فراق

کز کشتن من چه کام دیدآن بدکیش

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

صد شکر خدا را که وفا دارستی

نه همچو دگر بتان جفا کارستی

جان جای کند چو دل به زلف تو اگر

از چنگ رقیب جنگجو وارستی

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

گفتی که هزار حیلت انگیخته ایم

تا طرح جدائی این دو را ریخته ایم

خود را بکشی رقیب اگر دانی باز

کامروز چگونه با هم آمیخته ایم

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

یک لحظه رقیب برنخیزد ز برت

تا بنشینم به سایه سرو برت

ای شاخ امید ترسم از خار خسان

زین باغ برون رویم ناخورده برت

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

گفتم اگر ای نگار از کین رقیب

در عشق توام رسد هزاران آسیب

آزرده نگردم و نگردانم راه

اینک ز توام دور و به دوریت قریب

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

چونان که مرا رقیب کین پرور تو

ز اقسام فنون فکند دور از در تو

از دور سپهر امید دارم که چو من

او هم روزی جدا فتد از بر تو

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode