گنجور

 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

دلدار نمی دهد مرا کام شبی

دلشاد نگشتم از دلارام شبی

چون بر درت آیم و درم نگشایی

شاید که بیایم از در بام شبی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

ای نام تو بر زبان جانم جاری

همراه توأم به خواب و در بیداری

تا بنده بیچاره خود را آخر

محروم ز لطف خویشتن مگذاری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

تا چند مرا بی سر و سامان داری

چون زلف خودم حال پریشان داری

چون مشکل ما پیش تو سخت آسانست

زان روی بتا درد من آسان داری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

محروم مگر از کرمم نگذاری

زین بیش به دریای غمم نگذاری

چون غیر در تو نیستم ملجایی

امید چنان که ضایعم نگذاری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

هر روز به شیوه ای و لطفی دگری

چندانکه نظر می کنمت خوبتری

گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش

بستانم و ترسم دل قاضی ببری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

یارب تو گشا بر من بیچاره دری

از لطف مکن مرا اسیر دگری

سر بر سر آستان شوقت دارم

آری چه کنم چو نیستم غیر سری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

گویند که دوش شحنگان تتری

دزدی بگرفتند به صد حیله گری

و امروز به آویختنش می بردند

می گفت رها کن که گریبان بدری

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

بیچاره دل از فلک جفا برده بسی

جز لطف توأم در دو جهان نیست کسی

من منتظرم نشسته بر راه امید

فریادرسم که نیست فریادرسی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

سرگردانم چو گوی در دست کسی

کز وی نتوانم که شکیبم نفسی

برخیز و بیا که طاقت هجر نماند

بشتاب که انتظار بردیم بسی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

یاد تو ز دل دور نباشد نفسی

غیر از سر کوی تو ندارم هوسی

مستغرق بحر غصّه گشتم یارب

فریاد رسم که نیست فریادرسی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

افتاده مرا با سر زلفت هوسی

با دل نبود عقل مرا دست رسی

سرّ غم تو نهفته در سینه شدم

واقف نبود جز دل من هیچکسی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

ما ها همه شیرینی و لطف و نمکی

نه ماه زمین نه آفتاب فلکی

تو آدمیی و دیگران آدمیند

نی نی تو که خط سبز داری ملکی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

کردیم بسی جام لبالب خالی

تا بو که نهیم لب بر آن لب حالی

ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان

بی وصل لبت کنیم قالب خالی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

لیلی لیلی ز دست دل واویلی

من دوست یکی دارم و دشمن خیلی

من جان به غم عشق تو درباخته ام

آخر ز چه سوی ما نداری میلی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

تا کرد دلم به عشق رویت میلی

در دیده نشست از خیالت خیلی

گویند که صبر کن ز رویش مجنون

گفتا که نفس چون بزنم بی لیلی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

تا دید جمال تو به چشمم لیلی

از دیده روانست به هر سیلی

مجنون توأم ز جانت ای سرو روان

فریاد که سوی ما نداری میلی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

روزی ز دری گذشتم اندر خیلی

مجنون دیدم که می‌زدی واویلی

گفتم که چنین واله و شیدات که کرد

فریاد برآورد که لیلی لیلی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

مجنون نفسی بزد که لیلی لیلی

آخر ز چه نیستت به سویم میلی

لیلی به زبان حال گفتا مجنون

در دیده ما شد از خیالت خیلی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

رنجور غم عشق توأم تا دانی

من درد تو دارم و توأم درمانی

گفتم به طبیب اگر بدانی حالم

بی شک به علاج درد ما درمانی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳۹

 

دادم به تو دل من ز سر نادانی

شبهای سر زلف توأم تا دانی

دارم ز سر زلف تو ای دوست به دست

اسباب پریشانی و سرگردانی

۲ بیت
جهان ملک خاتون
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
 
تعداد کل نتایج: ۳۷۴