گنجور

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

پرسید ز یار خود، یکی از یاران

کی دوست بگو چگونه ای؟ گفت ای جان

فرسوده شد از خوردن نعمت دندان

لیک ازگله، یک روز نیاسود زبان

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن

در کالبد فسردگی ریشه مکن

جانان سر وصل پاکبازان دارد

گر جان طلبد بباز و اندیشه مکن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

نه قصّهٔ سرسری، نه بازی ست سخن

خونین جگریّ و جانگدازیست سخن

مردانه قدم زن آنچنان کز شادی

نازد به خطابت که نیازی ست سخن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

آن راحت جان و دل شیدایی من

گویا ز خدا خواست جگر خایی من

شب های غمت نگفت چون می گذرد

یک روز نکرد یاد تنهایی من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

ای دیدهٔ زار من چه خواهی کردن؟

جز اشک نثار من چه خواهی کردن؟

با گریه نمانده است لخت جگری

در جیب و کنار من چه خواهی کردن؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

صوفی، اگرت هوای کشف است و یقین

بگذار حدیث نفس و بشنو ز حزین

از چلّه نشینی نشود کاری راست

پیوسته کمانِ کج بود چلّه نشین

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

یاران عزیز و نور بینایی من

رفتند چو هوش از سر سودایی من

رفتند و گذاشتند با بی کسیم

اندیشه نکردند ز تنهایی من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

حق ظاهر و خلق در حجاب افزودن

سرچشمهٔ خورشید به خاک اندودن

تو بی خبر از قصور و ادراک خودی

موجود، نهان نمی تواند بودن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

آمد سحر آن نگار خونین جگران

پرسید ز احوال منِ دل نگران

کردم ز فراق شکوه، خندان شد و گفت

من در دل و بی نصیب، کوته نظران

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

ای گل تو به بویی دل خود شاد مکن

با رنگ پریده جلوه بنیاد مکن

بلبل، تو هم افسانه فروشی بگذار

کار دل ماست عشق، فریاد مکن

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

ای بخت نژند در سیاهی بی تو

تن زار و نزار، چهره کاهی بی تو

با تو، سر و پا برهنه در کنج خراب

خوشتر که به تخت پادشاهی بی تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای خاک وفا رفته به باد از دل تو

یک دل به جهان نگشته شاد از دل تو

یکبار نمی رسی به داد دل من

داد از دل تو، هزار داد از دل تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

ای در دل هر قطره تمنّا از تو

وی در سر هر حباب سودا از تو

ممنون دل و دیدهٔ خونبار نیم

جام از تو و باده از تو، مینا از تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای دُرّ یتیم، دیده دریا از تو

آه از تو و ناله سینه فرسا از تو

خندان گذری ز چشم خونبار و خوشیم

دل از تو و دیده ازتو و ما از تو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

ای عاشق محزون، دل ناشاد تو کو؟

وی کوه گرانِ درد، فرهاد تو کو؟

وحشی تری از خود به کمین داشته ای

ای صید به خون تپیده، صیاد تو کو؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

سرّ غم عشق را، ز بیگانه مجو

از واعظ بی خبر، جز افسانه مجو

مستم، ره هوشیاری از من مطلب

افسانهٔ عقل را ز دیوانه مجو

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

غفلت زده ام، خاطر آگاهم ده

افسرده دلم، آه سحرگاهم ده

عمری ست که رو از دو جهان تافته ام

ای قبلهٔ مقبلان، به خود راهم ده

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

ای صیت بزرگی به جهان افکنده

دین را به درم داده، شکم آکنده

فردا نبود یکی به معیارِ قبول

مقدارِ خدابنده و دنیابنده

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

ای بندهٔ دهرِ دون نواز گنده

با ک..ن خری ساخته، چون خربنده

از پستی و سرمستی و دیوانگیت

دشمن در خنده، دوستان شرمنده

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

تا چند حزین اسیر ماتم شده‌ای؟

با خلق زمانه از چه همدم شده‌ای؟

چون یار موافقی ندیدی، ز چه رو

در بند منافقان عالم شده‌ای؟

حزین لاهیجی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode